خاطراتی از جانباز آزاده حجت الاسلام و المسلمین غلامحسین کمیلی 

اسارت در مجنون 

 

اسارت در مجنون


همه ساله سوم، چهارم و پنجم شعبان سالروز میلاد سه پرچمدار کربلا و عرصه ایثار و شهادت و اخلاص، جهان تشیع را پر از شادی و شعف می کند. امسال این شادی به دلیل تقارن با سوم خرداد ماه، سالروز فتح خرمشهر مضاعف شده است.

در خلق این حماسه، دلیر مردانی بودند که با جان‌فشانی و ایثارگری تمام در جریان هشت سال دفاع مقدس از این میهن اسلامی دفاع کردند و آن حماسه فتح خرمشهر را به وجود آوردند. اما در میان این مردان آسمانی، غیور مردانی از تبار روحانیت بودند که با همان رسالت طلبگی، پای در میدان نبرد گذاشتند و خالصانه در کنار دیگر اقشار این جامعه جنگیدند و خون خود را نثار این نظام و انقلاب کردند.


حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین کمیلی، از جانبازان و آزادگان این عرصه است که بعد از رسیدن به درجه جانبازی، هفت سال درد و رنج اسارت را تحمل کرد و اکنون به عنوان استاد حوزه و دانشگاه مشغول تربیت جوانان این مرزوبوم است و همینطور فعالیت های متعدد پژوهشی داشته که هریک در جای خود ارزنده و تحسین بر انگیز است. در ادامه به ذکر خاطراتی از این روحانی ایثارگر می پردازیم:

تولد و تحصیل

در چهارم فروردین سال هزار و سیصد و چهل و شش در روستای تخته جان از توابع شهرستان بیرجند پای به گیتی نهاد در خانواده‌ای پاک نهاد و روحانی، دوران کودکی و نوجوانی را در فضای مملو از محبت خانواده گذراند، پس از پایان دوره ابتدایی که همزمان با اوج گیری انقلاب امام بود، با اشتیاق و علاقه و تشویق پدر بصیرش تصمیم گرفت تا به فراگیری علوم دینی بپردازد، از این رو پدر حاج شیخ محمدعلی کمیلی، فرزند دلبندش غلامحسین را به شهرستان بیرجند آورده و در مدرسه علمیه، عالم عارف و متقی آیت الله فاضل قاینی(ره)‌ثبت نام می‌کند، غلامحسین با اشتیاق و انگیزه فراگیری علوم دینی را پی می‌گیرد، بعداز دو سال برای ادامه تحصیلات و بهره‌گیری از محضر استادان بزرگ و مبرز به مشهد الرضا هجرت می‌نماید و در مشهد در مدرسه علمیه حضرت آیت الله فاضل ساکن و ادامه تحصیل حوزوی را پی می‌گیرد.

آغاز جنگ و شور و شوق اعزام
سال 59 با تهاجم عراق و اجانب حامی او به میهن اسلامی، و تکلیف حضور در جبهه‌های حق علیه باطل غلامحسین را بی‌تاب کرده بود. ولی قوانین حاکم، در حوزه‌ی اعزام نیرو که حداقل سن را برای اعزام معین کرده بود، به غلام‌حسین اجازه اعزام نمی‌داد، تا اینکه در سال 62، با دست بردن به تاریخ تولد شناسنامه، یک سال سن خویش را اضافه می‌کند و از این طریق عازم جبهه می شود.


در جبهه به پایگاه ظفر ملحق شده و در قسمت نامه رسانی لشکر 5 نصر فعالیتش را آغاز می‌کند؛ کار غلامحسین به اتفاق یکی دیگر از رزمندگان این است که هر روز صبح با موتور سیکلت به ایلام رفته و نامه‌های رزمندگان را از پست تحویل گرفته برگشته و به رزمندگان برسانند.


مدت چند ماهه اعزام اول سپری شد و او که از جبهه برگشته در حقیقت روح و فکر خویش را در آنجا جا گذاشته است، تصمیم می‌گیرد دوباره به جبهه اعزام شود، هنگام خداحافظی غلامحسین احساس عجیبی دارد، گویی فراغی طولانی قرار است حادث گردد، این احساس را تا حالا درک نکرده بود، با خودش می‌گفت این اعزام یا شهادت را برای او رقم خواهد زد یا جراحت را، و آنچه اصلاً‌به ذهنش نمی‌رسد اسارت بود.

آخرین اعزام
او به قرارگاه تیپ21 امام رضا(ع) درگردان «الحدید» گروهان «هانی»‌رسته سوم به عنوان کمک آرپی‌چی زن مشغول دفاع می‌گردد، پس از چندی زمزمه‌های قریب الوقوع بودن عملیاتی مهم شنیده می‌شود، زمان حرکت به سمت خط مقدم فرا رسیده است برادران ایثارگر مشغول وداع با یکدیگر شدند، فضای آنجا مملو از اشک و وداع و احساس شده بود.

غلامحسین و هم رزمانش شب هنگام به جزایر مجنون می‌رسند و نزدیکی‌های صبح به مواضع دشمن حمله می‌شود که خسارات و تلفات زیادی به دشمن وارد می‌شود و مناطقی نیز به تصرف دلاور مردان سپاه اسلام در می‌آید، و تعداد زیادی از بعثیها اسیر می‌شوند ساعت 9 الی 10 شب بود که مرحله دوم عملیات آغاز می‌گردد و با فریاد الله اکبر خسارت های زیادی به دشمن وارد می‌شود، و دشمن وادار به عقب نشینی می‌گردد.


و صبح در حالی که تعدادی از هم رزمان زخمی یا شهید شده بودند، مشغول صرف صبحانه می‌شوند که دشمن با آرایشی جنگی و ابزار مختلف حمله می‌کند و این محل شد محلی برای پرواز خیلی از جهادگران جبهه حق، غلامحسین که پرپر شدن هم رزمانش را دیده به عنوان کمک آرپی‌چی زن تمام تلاش خویش را مصروف می‌دارد تا گلوله‌ها را به آرپی‌چی زنها برساند، در یکی از مراحل که آماده کردن گلوله‌ را انجام می‌داد، بر اثر ترکش‌های خمپاره بشدت مجروح می شود؛ نزدیکی ظهر که دشمن یقین حاصل کرده بود دیگر کسی زنده نمانده به پشت خاکریز یورش آوردند، صدای هلهله و شادی آنها بگوش می‌رسد تانک‌ها و پشت سرآنها پیاده نظام در حرکت بودند و غلامحسین مقداری خویش را با زحمت به کناری می‌کشد تا تانکها زیرش نگیرند، وقتی مزدوران بعث متوجه می‌شوند که غلامحسین زنده است؛ یکی از سربازان قصد می‌کند تیر خلاص را به ایشان بزند و یکی دیگر مانع می‌شود. سی نفر یا بیشتر از مزدوران بعث غلامحسین را محاصره کرده‌اند، آیه شریفه «و جعلنا من بین ایدهم سدا و من خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لایبصرون» که غلامحسین بر کلاه آهنی خویش نوشته آنان را به واکنش کشانده است.


سپس غلامحسین را روی تانکی گذاشته و بعداز طی مسافتی در وسط یک جاده آسفالتی بر روی زمین رها کرده و دور می‌شوند. غلامحسین شهادتین بر لب، پرکشیدن را به انتظار نشسته است. پس از مدتی که غلامحسین دیگر کاملاً‌ گویی در حال احتضار است و خون زیادی از او رفته، آمبولانسی به او نزدیک می‌شود و چهار سرباز بعثی پیاده شده و پتویی با خود آورده، غلامحسین را در پتو گذاشته و او را به بیمارستانی در پشت خطوط منتقل می‌کنند. غلامحسین یک شبانه روز در بیمارستان تحت درمان قرار می‌گیرد و آنگاه به استخبارات انتقال داده می‌شود.

گذری کوتاه به دوران اسارت
جانباز آزاده کمیلی نقل می‌کند: ما را در استخبارات در اتاق کوچکی جای دادند، چند روزی در استخبارات بودیم که روزهای بسیار سختی بود؛ آزار و اذیت‌های مزدوران بعث از سویی، وضعیت وخیم بهداشتی از سوی دیگر و وضعیت تغذیه ناکافی و ناسالم، که در ظرفی که برای دستشویی تدارک دیده شده بود، به ما غذا می‌دادند، شرایط ما بسیار سخت بود و در آن شرایط سخت، یاد خدا بود که ما را صبور و آرام می‌کرد.


یک شب اسرا را با ضربات مشت و لگد از اطاق بیرون آوردند و در راهرویی نشاندند، بعداز لحظاتی متوجه شدیم خبرنگار بخش فارسی رادیو عراق برای مصاحبه با ما آمده، خبرنگار عراقی که می‌ترسید فحاشی‌ها و خشونت‌های مزدوران هم وطنش ضبط شود از آنها خواست تا پایان مصاحبه فحاشی و خشونت را رها کنند، ایشان با تک تک اسرا مصاحبه کوتاهی کرد و به ما اصرار می‌روزید که فقط خودتان را معرفی کنید و پیام کوتاه اسارت را به خانواده‌های خود بدهید، نه آیه‌ای خوانده شود و نه بسم الله الرحمن الرحیم، و نوبت به من رسید که چنین گفتم: این جانب غلامحسین کمیلی فرزند محمدعلی که در تاریخ 23/12/63 اسیر شده‌ام در جبهه‌های جنوبی جنگ، از کسانی که صدای من را می‌شوند خواهش می‌کنم که خبر سلامتی من را به بیرجند روستای تخته جام و یا به مشهد شماره تلفن 22907 (مدرسه علمیه امام صادق(ع) اطلاع دهند و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته»


پس از گذشت چند روز، بنا بر آن شد ما را به یکی از اردوگاه‌های اسرا منتقل کنند و در حال انتقال به جهت اینکه کاری تبلیغی هم کرده باشند ما را با چشم‌ها و دست و پای بسته سوار چند اتوبوس کرده و در خیابانهای بغداد چرخاندند، می‌خواستند به مردم چنین القاء‌کنند که اسرای زیادی از ایران گرفته‌اند، و این در حالی بود که در هر اتوبوس چندین سرباز گذاشته بودند و پرده‌ها را کشیده بودند که کسی داخل اتوبوس‌ها را خوب نبیند، که دروغ پردازیهای آنان بر ملا گردد، به خاطر دارم که اسرای ما حدود سیصد نفر بودند که اکثر آنها مجروح بودند، با این حیله مکارانه آنها، ماهیت پوشالی صدامیان برایمان روشن‌تر شد و بدین‌سان ما را به اردوگاهی نظامی واقع در استان الانبار، شهر رمادی، رمادی3 انتقال دادند، و این اردوگاه محل رخداد حوادث تلخ و شیرین فروانی برای ما شد که مختصراً به برخی اشاره می‌کنیم.


سال اول اسارت بر ما بسیار سخت گذشت، رفتارهای وحشیانه مزدوران بعث به گونه‌ای بود که یکی از اسرای مجروح زیر شکنجه‌ها به آنها جان به جان آفرین تسیلم کرد. بسیاری از اسرا که در عملیات بدر به دست دشمن به اسارت در آمده بودند، مجروح و زخمی بودند، هیچ گونه مداوایی صورت نمی گرفت؛ خیلی از زخم‌های اسرا عفونت کرده بود و خود اسرا از یکدیگر مراقبت و پرستاری می‌کردند. وضعیت بهداشتی بسیار وخیم بود. شش ماه لباسهای کثیف برتن اسرا باعث شده بود لباسها مملو از شپش شود و ما تا پاسی از شب به کشتن آنها مشغول بودیم. به یاد دارم که همان ماه‌های نخست اسارت، بعثی‌ها، تعدادی از مجروحین را که خود من هم از آن جمله بودم به یکی از بخش‌های اردوگاه بردند تا محل جراحت آنها را بخیه بزنند، آن‌ها حوله‌ای در دهان ما می‌گذاشتند و بدون بی‌حس کردن موضع آسیب دیده بخیه می‌زدند و پای من هم به همین شکل بخیه زده شد که وقتی بلند شدم و چند گام برداشتم بخیه‌ها باز و به صورت اول درآمد، و البته لطف الهی و پرستاری سایر اسرا باعث بهبودی گردید.


برخی مواقع که برخوی ددمنش مزدوران بعث افزوده و چهره‌هایشان بر آشفته و غضبناک تر از همیشه می‌شد، می‌فهمیدیم که دلاور مردان ایران فتوحاتی در جنگ داشته‌اند و آنها می‌خواستند با شکنجه و آزار بیشتر اسرا، عقده گشایی کنند.

عملکرد روحانیت دراسارت 
نقش روحانیت در اسارت نیز همچون سایر عرصه ها کاملاً پرنگ و تعیین کننده بود؛ اسرای روحانی در دادن روحیه به دیگران و آموزش های گوناگون دینی و سخنرانی های روشن گرانه سهم بسزایی دراین عرصه داشتند.


جانباز آزاده کمیلی از خاطرات اسارت در این باب با اشاره به نقش برجسته روحانیت می آورد: یکی از این روحانیون فاضل، حاج عیسی بود که بعثی ها نسبت به او حساسیت فوق العاده ای هم داشتند و به بهانه های مختلف او را مورد ضرب و شتم قرار می دادند؛ این روحانی فاضل از هر اردوگاه یک طلبه را انتخاب کرد و مجموعاً 9 نفر شدیم و برای ما (ساعتی که در حیاطه اردوگاه قدم می زدیم) ترجمه وتفسیر قرآن می گفت و هریک از ما همان مباحث قرانی مطرح شده را در اردوگاه خودمان بیان می کردیم البته با مراقبت و به صورت مخفیانه.


روحانیون وظیفه آموزش قرآن به اسرا را بر عهده داشتند و زمانی که همه اسرا، روان خوانی وترجمه قرآن را فرا گرفتند در آسایشگاه جشنی برگزار و به نفرات برتر جوایزی اهدا می شد (از قبیل تسبیح که با هسته خرما درست کرده بودیم و...) و این آموزشها در دوران اسارت همیشگی بود که هدایت وتعلیم آن بر عهده روحانیت بود ( آموزش قرآن، نهج البلاغه، مفاتیح الجنان و...) و در میان همه روحانیون، نقش و تاثیر گزاری مرحوم ابوترابی برجسته و ممتاز بود.


جانباز آزاده غلامحسین کمیلی در تاریخ 2/6/1369 پس از تحمل سالها شکنجه و مشکلات اسارت، به آغوش گرم ملت بر می گردد و فعالیت در عرصه جهاد علمی را پی می گیرد.
وی پس از اسارت، تحصیلات حوزوی را پی می گیرد و با تجهیز کردن خویش به علوم دینی پا در عرصه پژوهش و آموزش می گزارد.

 

http://www.hozehkh.com/OneEntry.aspx?entryID=11869




      

گذری بر سبک زندگی اباعبدالله الحسین(ع)؛

  

نیم نگاهی به زندگی خصوصی امام حسین علیه السلام

 

امروزه با مدرن شدن جوامع و راه یافتن ابزار الکترونیکی به خانواده، متأسفانه شاهد ایجاد شکافهایی عمیق بین افراد خانواده هستیم که نسبت به قبل علقه و محبت آن چنانی به هم ندارند، اما در سبک زندگی حسینی، از دوران کودکی تا زمان شهادت می بینیم که این روابط خانوادگی صمیمی براساس ایمان تا چه حد کارگشا بوده است.

 

خداوند متعال، رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره به آنان اقتدا نمایند. یکی از نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم(ع) نحوه رفتار آنان با خانواده است.


امام حسین (ع) به پیروی از سیره و سنت قرآنی رسول الله (صلی الله علیه و آله) به تشکیل و تشکل و سامان بخشی و رشد خانواده و اهل آن اهمیت ویژه ای می دادند و خانواده سالم را به مثابه مصالح ساختمانی سالم برای یک بنای ماندگار می دانستند. در دیدگاه حسینی خانواده ای سالم است که از معنویت و فرهنگ دینی، ‌سلامت جسمی و روحی، تعالی و استواری دینی و اخلاق و روحیات عالی برخوردار است تا بتوانند فرزندانی کارآمد، مستعد، ‌عاقل، ‌عالم، بصیر و غیرتمند، خوش رو و خوش اخلاق تربیت نماید.


امام حسین (ع) خانواده را بستری برای تقوا و پرهیز از گناهان و دست یابی به محبت و مودت و آرامش قلمداد نموده و برآیند آن را تربیت فرزندانی سالم و صالح دانسته، ‌سیره قرآنی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در همسر گزینی و تشکیل خانوده و تربیت فرزند و رشد اهل خانه به سوی تعالی و کمالات عالیه الهی حکایت گر این دیدگاه و تفکر ماندگار است.(1)


امروزه با مدرن شدن جوامع و راه یافتن ابزار الکترونیکی به خانواده، متأسفانه شاهد ایجاد شکافهایی عمیق بین افراد خانواده هستیم که نسبت به قبل علقه و محبت آن چنانی به هم ندارند، اما در سبک زندگی حسینی، از دوران کودکی تا زمان شهادت می بینیم که این روابط خانوادگی صمیمی براساس ایمان تا چه حد کارگشا بوده است.


در خانه پدری
در طول سالهای زندگی پربرکت امام حسین(ع)، می توان سبک بدیع و متفاوتی از زندگی اسلامی را در مقاطع مختلف به مردم آزاده جهان ارایه کرد.


با بررسی در سیره زندگانی امام حسین (ع) می بینیم که ایشان در برهه های مختلف زندگی مانند کودکی، نوجوانی، جوانی و میانسالی و نیز در نقشهای پسری، پدری، همسری، برادری، فرماندهی، امامت و شهروندی یک پرونده آموزشی بسیار توسعه یافته داشته اند.


در سنین خردسالی، امام حسین(ع) در بین خانواده اش، با مادر، جدشان و نیز خواهران و برادرانشان روابط گرمی داشته و خانواده ای صمیمی و مهربانی داشته اند. ادبیات زیبایی که در حدیث کساء به کار برده اند نشان دهنده رابطه ای صمیمی در بین این خانواده است: وقتی وارد خانه می شوند، عنوان می کنند: «بوی بهشت و بوی جدم می آید» گفتن همین کلمه به پدربزرگ و مادرشان نشان دهنده این ارتباط نزدیک می باشد و پدربزرگ در زیر عبا، القاب زیبایی به امام حسین(ع) می دهند: «تو شافع امت و پرچمدار منی». مادر به پسرشان می گویند: «نور چشمم و میوه دلم هستی».


استفاده از این ادبیات، در محیط خانواده موجب رشد و کمال فرزندان و ارتقای جایگاه خانواده می شود و از آسیب های اجتماعی و اخلاقی در بین فرزندان نظیر سرخوردگی، عقده و خشونت می کاهد.


یا در روابط امام حسین(ع) با خواهرشان، زینب کبری(س) می‌بینیم، حضرت زینب(س) چنان برادر را دوست دارند که در زمان ازدواجشان شرط می کند که من هر روز باید برادرم را ببینم.


این روابط عاطفی به گونه ای ادامه دارد که حضرت زینب(س) تا لحظه شهادت امام حسین(ع) با برادرش ایستادگی می کند و در گودال قتلگاه هم بالای سر او می ایستد و زیر نیزه شکسته ها، برادر را جست و جو می کند.


امام حسین(ع) در برخورد با برادر بزرگوارشان، امام حسن(ع) همیشه حرمت ایشان را به خوبی حفظ می کنند و تا زمان حیات ایشان، به امام حسن(ع) اقتدا می کردند.

ارتباط محبت آمیز با همسر
آن امام همام بالاترین حدّ تکریم را نسبت به فرزند و همسر داشت و آنان را مورد عنایت خاصّ خود قرار می داد و آنان نیز علاقه وافری نسبت به حضرتش ابراز می داشتند. مثلاً رباب، همسر امام حسین(ع) به دلیل علاقه زیادی که به ایشان داشت، در سفر کربلا همراه امام بود و پس از شهادت آن حضرت نیز وفاداریش را به زبان شعر، و نیز در عمل، نشان داد.


دو مرثیه از رباب در دسترس، قرار دارد که هر دو دارای معانی بسیار زیبا بوده و خلوص و ارادت رباب را نسبت به آن حضرت نشان می دهد.


رباب در بخشی از این اشعارش ارتباط عمیق خود را با امام حسین(ع) تصویر می کند؛ امام چون کوهی است که پناهگاه آرام بخش رباب بوده و آن حضرت نیز با کمال ملاطفت و از سر دینداری با وی برخورد داشته است.


امام حسین(ع) به خواست، علاقه و حسّ زیبایی دوستی همسرش، توجّه خاصّی می نمود و برخی اوقات به همین خاطر با انتقادات اصحاب و دوستان خود روبه رو می شد؛ ولی به خواستِ طبیعی و مشروع همسر خویش احترام می گذاشت.


جابر از امام باقر (ع) نقل می کند:


«عدّه ای بر امام حسین(ع) وارد شدند؛ ناگاه فرش های گران قیمت و پشتی های فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده می کنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمی دانیم!) حضرت فرمود: إنّا نَتَزَوّجُ النِّساءَ فَنُعطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشتَرینَ بِها ما شِئنَ، لَیسَ لَنا فیهِ شی ءٌ(2) از ازدواج، مهریه زنان را پرداخت می کنیم و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود خریداری می کنند. هیچ یک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.


امام حسین (ع) رباب را بسیار دوست می‌داشت و در اظهار این دوستی هیچ تقیه‌ای نداشت. این ویژگی خاص او و از روحیات شخصی‌اش بود. آنچه در منابع از شعر امام حسین(علیه السلام) در این باره نقل شده، بسیار مشهور است: «لعمرک اننی لاحب دارا تکون بها سکینه و الرباب احبهما و أبذل جل مالی و لیس للائمی فیهم عتاب و لست لهم و ان عتبوا مطیعا حیاتی او یغیبنی التراب» به جان تو سوگند، من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آن دو را دوست دارم و تمامی اموالم را در این راه می بخشم و برای ملامتگرم حاضر به پذیرش عتاب نیستم؛ من مطیع کسانی که من را عتاب کنند نیستم، در تمام زندگی ام و تا وقتی که روی در نقاب خاک کشم. (3)


در مقابل رباب نیز فداکارانه امام حسین را دوست داشت و گفته اند که وقتی امام حسین (ع) به شهادت رسید، یک سال سر قبر او بماند.


همین عنصر عشق و ادب، محبت و دوستی است که سکینه را نیز اهل شعر و ادب و دوستی بار آورده است. سکینه هم زن بزرگی در تاریخ اسلام شد و روحیات شاعرانه او در همه منابع مورد ستایش قرار گرفته، جالب است که نام اصلی سکینه، (امیمه) بوده و بسا سکینه نامی بوده که امام حسین (ع) به خاطر آرامشی که در کنار دخترش داشته، ‌به او داده و بر نام اصلی او غلبه کرده است. (4) درباره سکینه نوشته اند: و کانت سکینه من الجمال و الادب و الفصاحه بمنزله عظیمه، ‌کان منزلها مالف الادباء و الشعراء.

توجه به نیازهای خانواده 
توجه به نیازهای گوناگون از نکات مهم تربیتی است، ‌نیازهایی که در قالبهای زیستی، عاطفی، روانی و معنوی جلوه گر می شود. امام حسین (ع) در طول زندگی با شیوه هائی که در پیش روی خود داشته، از توجه به نیازهای مادی و معنوی فرزندان و همراهان خود غافل نمانده است.


الف: نیازهای مادی
نیازهای مادی احتیاج اولیه هر انسان است. و بدون تامین آن، قادر به ادامه حیات نیست. امام حسین (ع) در تامین خوراک و پوشاک مناسب همسر و فرزندان همت و توجه داشت و ما یک صحنه از بین صدها صحنه توجه به نیازهای مادی فرزندان را ذکر می کنیم. نیاز به رفع تشنگی از جمله نیازهای مادی است که در کربلا به خاطر وضعیت ویژه ای که دشمن برای کاروان کربلا به وجود آورد، به نیازهای حیاتی تبدیل شد و ایشان را به تلاش، ‌برای رفع آن از راههای ممکن، واداشت؛ ‌از اینرو، آن گاه که حضرت عباس (ع) از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبید، ‌حضرت از او خواست برای کودکان آب فراهم نماید و فرمود: « فاطلب لهولاء الاطفال قلیلا من الماء» پس کمی آب برای این کودکان فراهم کن... این توجه حضرت آنگاه به اوج می رسد که فرزند شیرخواره اش را بر بالای دست می گیرد و از دشمن برایش آب می خواهد.


ب: نیازهای عاطفی و روانی
کودکان و نوجوانان به خاطر موقعیت سنی آسیب پذیری در برابر مشکلات نیاز دو چندان به برآوردن نیازهای عاطفی و روانی دارند، این نیازها، ‌بخصوص در شرایط ویژه، از دست دادن والدین، هنگام بیماری و... چنان شدت می یابد که بی توجهی به آنها حیات روانی و عاطفی کودک را به مخاطره می اندازد. این شرایط ویژه به کامل ترین شکل در کربلا برای فرزندان امام حسین (ع) جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در میدان مبارزه، در سخت ترین حالات، امام (ع) را صدا می زدند و در واپسین لحظات، اوج نیاز عاطفی خویش را به نمایش می گذراند و از دست دادن پدر و امام خویش را تجربه می نمایند. این وضعیت خاص قطعاً ‌توجه ویژه ای را می طلبید و اینجا است که آن حضرت به گونه های مناسب به نیاز فرزندان پاسخ می دهد و نسبت به فرزندانی که به میدان مبارزه آمده اند به گونه ای، ‌به فرزندش زین العابدین(ع) به گونه ای دیگر و در مورد یتیمان و داغدیدگان قبل و پس از شهادت خویش به شکلی دیگر سفارش می فرماید و رسیدگی و عطوفت می ورزد.

اظهار محبت به فرزندان
محبت به فرزندان امری درونی است که خداوند آن را در دل والدین به ودیعت نهاده است. اما آنچه در این میان مهم می نماید و آثار تربیتی در پی دارد ابراز محبت است. امام حسین(ع) به عنوان الگوی تربیتی مطمئن و کامل، ‌محبت به فرزندان را از نیازهای ضروری آنان دانسته، ‌در قالبهای گوناگون به ابراز آن می پرداخت. گاه با در آغوش گرفتن و به سینه چسبانیدن خردسالان، ‌زمانی با بوسیدن آنان و گاه با به زبان آوردن کلمات شیرین و محبت آمیز.


عبیدالله بن عتبه چنین می گوید:« کنت عندالحسین بن علی (علیهما السلام) اذ دخل علی بن الحسین الصغر فدعاه الحسین(ع) و ضمه الیه ضما و قبل ما بین عینیه ثم قال: بابی انت اطیب ریحک و احسن خلقک...» (5) «نزد حسین بن علی (ع) بودم که علی بن حسین(ع) وارد شد امام حسین (ع)، ایشان را، در آغوش گرفت و به سینه چسبانید، میان دو چشمش را بوسید و سپس فرمود: پدرم به فدایت باد، چقدر خوشبو و زیبایی!»

 

ارتباط ایمانی خانواده

در زیارت عاشورا می خوانیم: «اللهم محیای محیا محمد و آل محمد»، (محیا) یعنی چگونه زیستن و زندگی ما باید با الگوگیری از این عزیزان در زندگی فردی با عبادت و معنویت باشد و نگذاریم جاهلیت و خباثت، درون زندگی هایمان تأثیری بگذارد.


در زمان حادثه عاشورا، عاطفی ترین صحنه ها اتفاق می افتد و افراد این خانواده یکدیگر را ترک نمی کنند و جوانان بنی هاشم که پر از آرزوها بودند، ترجیح دادند قطعه قطعه شوند، رگهایشان بریده شود و لب تشنه باشند اما در کنار هم بمانند و از امام و خانواده خود حمایت و حراست کنند.


این همان خانواده زهرا و علی(ع) است که دور هم جمع شده اند. حضرت رقیه(س) و امام سجاد و امام باقر(ع) هم به آنها اضافه شده اند و دفاع می کنند و در اینجا حرف از عصبیت و قبیلگی نیست، اما صحبت از عشق به خدا و ایمان است و ارتباطات این افراد به صورت ایمانی به هم متصل است.


این نشان از اهمیت خانواده و توجه امام حسین(ع) به تربیت فرزندان(ع) است که ثمره آن را در حادثه عاشورا می بینیم.

 

-------------------------------
پی نوشت ها:
1. ازدواج و خانواده، اثر مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ص 3 تا 10.
2. الکافی، ج 6، ص 476.
3. موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص711.
4. مقاتل الطالبیین، ‌ص94.
5. حلیه الابرار، ‌سید هاشم بحرانی، ج1، ص 582.




      

نگاهی به غیرت و غیرت ورزی؛ 

غیرت داشته باش مرد!

 

با آنکه باورها و عقایدمان خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنیم، عوض شده و واژه‌ها در گذر اندک‌زمانی در ذهنمان رنگ باخته و ما را مانند هر پدیده دیگری در این دوره بین سنت و مدرنیته رها کرده‌ است، هنوز هم تعریف همه ما ایرانی‌ها از واژگانی مانند ناموس و غیرت یکسان است؛ اگرچه در نظر بسیاری نشانه تحجر و عقب‌ماندگی باشد. در سالروز ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع)، مرد غیرتمند صحرای کربلا، به بررسی این صفت پسندیده می پردازیم.

 

غیرت، صفتی ستوده است
اگرچه در فرهنگ دهخدا «غیرت» به‌معنای رشک و حسد مردانه آمده، اما دراصطلاح عرفی به تلاشی مثبت برای نگهداری آنچه حفظش ضروری است، گفته می‌شود. این صفت در شکل مطلوبش از شجاعت، بزرگ‌منشی و قوت‌نفس انسان سرچشمه می‏‌گیرد و از ملکه‌های شریفه نفسانی در انسان ‏است.


غیرت سه گانه
هرگاه صحبت از غیرت می‌شود، بی‌اختیار این واژه ناموس است که به‌ ذهن‌ می‌آید ولی حقیقت این است که غیرت را می‌توان به تعداد پدیده‌هایی که نزد آدمی تقدس و حرمت دارد، گسترش داد که در این‌صورت از مرز شمارش فراتر خواهد رفت اما به?طور‌کلی می‌توان همه پدیده‌های مقدس را درقالب دین، ناموس و آبرو و میهن خلاصه کرد؛ درنتیجه، غیرت به سه نوع دینی، ناموسی و ملی تقسیم می‌شود.


غیرت دینی، به این معناست که انسان مسلمان به کیان اسلام و آنچه بدان مربوط می‌شود، حساس باشد و با تمام توان در اثبات و اجرای آن بکوشد و از کوچک‌ترین خدشه و تعرضی به آن جلوگیری کند. بر‌ این‌ اساس، جهاد، امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر، سفارش به حق‌ و صبر، تعلیم و تعلم و... را می‌توان درزیرمجموعه غیرت دینی قرار داد.


غیرت ناموسی و ملی هم به‌معنای آن است که نفس آدمی به‌سبب امیال و خودخواهی‌هایی که دارد، تلاش ‌کند از اموری دفاع نماید و آن‌ها را از گزند دیگران و گاه رقیبانش حفظ کند؛ اموری که به آن‌ها وابستگی و نسبت خاصی دارد مانند خانواده یا مرزوبومش. میزان و نوع این غیرت برحسب نوع تربیت، آموزش، سلیقه، محیط و... در بین انسان‌ها متفاوت است.

حد و مرز غیرت کجاست؟
همه ما به این باور رسیده‌ایم که تغییرات سبک زندگی، روابط خانوادگی و شرایط اقتصادی و اجتماعی در این روزها باعث شده است که بسیاری از بایدهاونبایدها تغییر کند و درنتیجه رفتارهایی که در دهه‌های گذشته نماد غیرت محسوب می‌شد، این روزها دیگر به‌ شدت و قوت خود باقی نماند؛ به‌ویژه در خانواده‌هایی که خود را متمدن می‌دانند.


متاسفانه در این میان، خانواده به‌عنوان یک مفهوم مقدس، برای برخی بی‌ارزش شده و خوی حیوانی، غلبه چشمگیری بر خوی انسانی یافته و با نام آزادی انسان، هرزگی رواج یافته است.اما آنچه دین از ما خواسته، رهایی از افراط‌وتفریط‌ است. از یک‌سو نباید بی‌حجابی و بی‌غیرتی را رواج داد که این موجب بی‌حیایی و نابودی غیرت انسانی و دینی می‌شود.

همان‌گونه که امام علی(ع) بیش‌ از 1400سال پیش در این زمینه هشدار دادند: «ای مردم عراق! خبردار شدم که زنان شما در خیابان‌ها به مردان تنه می‌زنند. آیا حیا نمی‌کنید؟»(کافی(ط-الاسلامیه)، ج5، ص 537)


در روایات به‌جامانده از اهل‌بیت(ع) هم هشدارهایی درباره بی‌غیرتی مردان و بی‌حیایی زنان در دوره‌های آخر‌الزمان می‌خوانیم که مردان و زنان همانند هم در خیابان‌ها می‌گردند؛ مردان خود را با طلا می‌آرایند و لباس‌های ابریشمی می‌پوشند و زنان با لباس‌های مردانه جلوه‌گری می‌کنند و پوشش حیا از آن‌ها گرفته شده است و از دیگر نشانه‌های آن‌ها این است که در جامعه‌‌ آنان لباس‌هایی عرضه می‌شود که وقتی زنان آن را می‌پوشند، در عین پوشش برهنه‌اند و اراذل‌واوباش بر مردم شریف و آزاده برتری دارند و جای حلال و حرام خدا عوض شده است و ارزش‌های انسانی رنگ‌وبو باخته‌.

غیرتی که خدا آن را دوست ندارد
از سوی دیگر هم، نباید با تعصب‌های بیجا، زن را از حضور در اجتماع منع کرد و او را موجودی کم‌ارزش و کم‌اهمیت دانست و در خانه زندانی کرد که در این‌باره هم از امام‌ علی‌(ع) حدیثی داریم که می‌فرمایند: «بپرهیزید از غیرتمندی در غیرموضع غیرت(افراطی‌گری و سخت‌گیری‌های نابجا) که همانا این کار، زن پاک و صالح را به مریضی و آلودگی فرامی‌خواند.» (نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص 405 ، از نامه 31)


‏نقل شده است که شخصی به امام موسی کاظم(ع) عرض کرد: «همسرم و همسر ابن‌مارد برای شرکت در مجلس ختم از خانه خارج شدند و من آن‌ها را از این کار نهی کردم. همسرم به من گفت: اگر این کار حرام است، ما را نهی کن تا ترکش کنیم و اگر حرام نیست، پس چرا ما را نهی می‌کنی؟» امام در پاسخ آن مرد فرمودند: «از چیزی که حق آن‌هاست، از من سوال می‌کنی؟ همانا پدرم امام صادق(ع)، مادرم و ام‌فروه، همسر دیگرشان را می‌فرستادند تا حقوق اهل مدینه را ادا کنند، به مراسم? و عیادت بیماران بروند و...» (تنقیح المقال، ج 3، قسم 2، ص 76.)


گفتیم که غیرت از فضایل اخلاقی و پسندیده و سفارش‌شده است ولی برخلاف سایر فضایل که فزونی در آن‌ها موجب رسیدن به مرتبه بالاتری از تقرب به درگاه الهی می‌شود، اگر این صفت ستوده‌شده از حد و اعتدالش بگذرد، مرد را به اهل خود بدگمان می‌کند، به طوری که بر آنان سخت و تنگ می‌گیرد و پیوسته درصدد تجسس در مسائل نهانی و درونی آنان برمی‌آید.


غیرت ابالفضلی
یکی از مهمترین عنصری که انسان را ودار به دفاع از حق می کند، غیرت است.


نیروی محرکه وجود انسان در برابر ستم، ظلم و تجاوز به نوامیس الهی است.آن کس که شعله غیرت وجودش را روشن کرده است، در برابر ناحق بی تفاوت نمی نشیند و تا پای جان پیش می رود. گذشته از این غیرت نشان عفت شخص است و به تعبیر امام علی علیه السلام: عفت مرد به مقدار غیرت اوست. (نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 477 ، حکمت 47)


حضرت باب الحوائج این صفت والا را به حد کمال دارا بودند و غیرت به وجودش سرافراز است. گر چه کربلا تجلیگاه غیرت بود و غیورترین مردان تاریخ شکوه غیرت را در آنجا به نمایش گذا شتند ولی غیرت عباس بن علی علیه السلام در دفاع از حق برجستگی دیگری داشت، آن بزرگوار در دفاع از حریم ولایت آنچنان جانبازی نشان داد که تاریخ نمونه ای برای آن ندارد.


غیرت اباالفضل علیه السلام به حدّی بود که نمی توانست ناملایمات را تحمّل نماید، در هنگام مسافرت به فرمان امام حسین علیه السلام، مراقب سوار کردن و پیاده کردن بانوان بود، در آن محیطی که عبّاس علیه السلام به این وظیفه مشغول بود، کسی جرأت نمی کرد، نزدیک ایشان برود.


در حقیقت عبّاس(علیه السلام) برای امام حسین(علیه السلام) به منزله حضرت علی(علیه السلام) برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و هیچ نیرویی غیر از عبّاس(علیه السلام)، روح مدیریت و شهامت و صلابت و شجاعت و غیرت او را نداشت که این قافله را اداره کند و به سر منزل مقصود برساند، با این غیرت وارد شریعه شد و آب نخورد و برگشت، تا حضرت ابالفضل(علیه السلام) بود، لشگر بنی امیه جرأت توجه به خیمه ها را نداشت. این بود که بعد از کشته شدن او ترس از دلهای اعراب برداشته شد و جسورانه مرتکب فجایعی شدند و به طرف خیام حمله کردند، تا آن روز را به ننگ ابدی برای خود یادگار سرمدی گذاشتند و ابواب لعن و طعن را برای همیشه بر روی خود باز نمودند. (زندگانی قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ، ص50.)




      

 

یادداشتی در بزرگداشت میلاد امام حسین علیه السلام

 

یادداشتی در بزرگداشت میلاد امام حسین(ع)؛ 

امروز اگر طلبه ای در زمینه های تبلیغ، تفسیر، قضا و تدریس احساس تکلیف کند و با مصلحت سنجی از عمل به آن بپرهیزد، راهی را غیر از مسیر امام(علیه السلام) برگزیده است و به این پیام تاریخی توجهی نکرده است.

«امام حسین(علیه السلام) را فقط نباید به جنگ عاشورا شناخت. آن یک بخش از جهاد امام حسین(علیه السلام) است. امام(علیه السلام) را در امر به معروف، نهی از منکر، شرح مسائل در منی و عرفات -که خطاب به علما و نخبگان بود- و سخنان ایشان در مسیر کربلا، می شود تبیین کرد.»

(رهبر معظم انقلاب در دیدار با سپاه ولی امر، 88/5/5)

ماه شعبان رسیده است و برکات آن از آغاز پیداست. اولین آن ها، میلاد امام حسین(علیه السلام) است. امامی که همچون دیگر ائمه هرلحظه از حیاتش درس زندگی است و به همین خاطر دریغمان آمد تا پیامی هرچند کوچک از حرکت بزرگ آن امام(علیه السلام) برای طلاب و اساتید گرامی عرضه نداریم.


حضرت امام حسین(علیه السلام) یکی از اهداف خود را حفظ هنجارهای راستین اسلام بیان می کنند. اما این «حفظ و اقامه ارزش ها» چگونه باید در جامعه پیاده شود؟ نسل امروز چه دریافتی از عاشورا دارد؟ آیا تنها یک دریافت احساسی از این نهضت کافی است؟ نقش یک طلبه در این میان چیست؟


متاسفانه امروزه با رشد روزافزون رسانه های غربی و انحرافی، هرروز شبهه ها درمورد تشیع بیشتر می شود و در مقابل آن نیاز به یک طلبه آگاه نیز در جامعه بیشتر احساس می شود. از میان پیام های بی شماری که عاشورا می تواند برای یک طلبه داشته باشد، آنچه که به نظر مهمتر می‌آمد را در این مرقومه ذکر کرده ایم:


1.احیای سنت های اسلامی به وسیله امر به معروف و نهی از منکر
با روی کار آمدن یزید، پرده های نفاق و کفر برداشته شد و فساد جاهلیت مانند زخمی بر تن اسلام سرباز کرد.


چنانچه مسعودی می نویسد: «یزید مردی عیاش بود. پرندگان شکاری و سگ و میمون و یوز نگه می داشت و می‌گساری می کرد. در ایام وی، غنا در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب به کار می رفت». در جایی دیگر می گوید: «فرعون در رفتار با مردم از او عادل تر بود و منصفانه تر عمل می کرد». (مروج الذهب، جلد3، صفحه 77 و 78)


این ها مسائلی ساده نبود. چرا که اگر لحظه ای دیرتر علیه او قیام می شد، بنیان اسلام به خطر می افتاد. با این اوضاع امام حسین(علیه السلام) از مدینه به سمت مکه خارج شدند و در وصیتشان به به محمد بن حنفی فرمودند: «حقیقت آن که من از روی سرمستی و گردن‌کشی و فساد (علیه حکومت)خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شده ام برای اصلاح در امت جدم. اراده دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیره جدم و پدرم رفتار کنم». (شیخ مفید، الارشاد، صفحه 302)


یکی از پیام هایی که می شود از نحوه امر به معروف و نهی از منکر امام(علیه السلام) دریافت کرد این است که ایشان برای اصلاح دین، حتی از جان خود و خاندان خویش دریغی نداشتند و این نبود که بخواهند با مصلحت سنجی و روش‌های عوام فریبانه (چون امویان) مردم را به اسلامِ نه چندان خالص نزدیک کنند. بلکه بدون هیچ مصلحت سنجی عوامانه راه حقیقت را نشانه رفتند و به مردم نمایاندند.

2. مبارزه با بدعت ها:
یکی از انحرافاتی که پس از رسول خدا(ص) در زندگی دینی مردم ایجاد شد، بدعت هایی بود که در دین اسلام توسط برخی از حکام به وجود آمد. این بدعت ها در زمان یزید به اوج خود رسیده بود و امام با حرکت جهادی خود، ریشه بسیاری از این بدعت ها را خشک کرد.


آن حضرت پس از ورود به مکه، نامه ای به سران قبائل بصره فرستادند و طی آن چنین نوشتند: «اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم. شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت می‌کنم. زیرا در شرایطی قرار گرفته‌ایم که سنت پیامبر(ص) به کلی از میان رفته است و بدعت‌ها زنده شده است».(طبری، تاریخ الامم و الملوک، جلد6 ، صفحه 196)

3. بازتعریف نقش زن
پس از ظهور اسلام و گسترش آن، نقش جدیدی برای مقام زن توسط اسلام تعریف شد. نقش حضرت خدیجه(س) و فداکاری های این بانوی بزرگوار که با صبر و ایثار به یاری ولی خود شتافت، از یک طرف و از طرف دیگر نقش بی بدیل حضرت زهرا(س) در شناسایی و شناساندن ولی خدا، نشانی از این نقش مهم است.


با این وجود پس از انحرافاتی که توسط منافقان در اسلام شکل گرفت دوباره زن به حاشیه رفت و سایه ی تعصب جاهلیت بر آن افکنده شد. با قیام حضرت امام حسین(علیه السلام) و نبرد عاشورا، روحیه ی حماسی یک زن در صبوری و ایثار، در ثبت و تبلیغ نهضت و در خلق حماسه ای جدید، دوباره جان گرفت. این بار همان جلوه زن کامل که در حضرت زهرا(س) تابیده بود، از جهتی دیگر بر دختر گرامی ایشان درخشید و تاریخ را با ثبت عاشورا نورانی کرد.

4. صبر در برابر نامرادی ها
یکی دیگر از مسائلی که کربلا را ماندگار کرده است، روحیه صبر و مقاومت حضرت امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان است. حضرت در یکی از منزلگاه ها اینگونه می فرمایند: «صبر و مقاومت کنید ای بزرگ زادگان! چرا که مرگ شما را از رنج و سختی عبور می دهد و به سوی بهشت گسترده و نعمت های جاودان می رساند».

5. انجام بی درنگ تکلیف
امام حسین(علیه السلام) همچون دیگر ائمه(علیه السلام) جز به تکلیف عمل نمی کرد. در این راه نیز هیچ سدی یارای مانع شدن در برابر ایشان را نداشت.


حضرت وقتی می خواستند از مکه به سمت کوفه خارج شوند، در جواب ابن عباس که ایشان را از رفتن بر حذر می داشت، فرمود: «با آنکه می دانم تو از روی شفقت و خیرخواهی چنین می گویی، من تصمیم خود را گرفته ام (و دیگر چیزی آن را تغییر نمی دهد)».


امروز نیز اگر طلبه ای در زمینه های تبلیغ، تفسیر، قضا و تدریس احساس تکلیف کند و با مصلحت سنجی از عمل به آن بپرهیزد، راهی را غیر از مسیر امام(علیه السلام) برگزیده است و به این پیام تاریخی توجهی نکرده است.

-------------------------------
احمد رمضانی
از طلاب حوزه علمیه مشهد




      

یادداشتی در بزرگداشت عید مبعث؛ 

تجلی عصمت خدا

 

در روزگاری که همه ما با آن درگیر هستیم، همگی نیاز به تنوع ها و شادمانی های کوچک و بزرگی داریم که می تواند گاهی آغازگر یک تحول عظیم در زندگی هر یک از ما باشد و خداوند باری تعالی طبق همین قاعده روزها و ماه های سال را شبیه و پشت سر هم قرار نداده است.

در روزگاری که همه ما با آن درگیر هستیم، همگی نیاز به تنوع ها و شادمانی های کوچک و بزرگی داریم که می تواند گاهی آغازگر یک تحول عظیم در زندگی هر یک از ما باشد و خداوند باری تعالی طبق همین قاعده روزها و ماه های سال را شبیه و پشت سر هم قرار نداده است. بلکه مناسبت های شادی و غم در تقویم حاضرند که این روزمرگی را به یک پازل زیبا تبدیل کرده است.


قطعا سه ماه پرخیر و برکت رجب و شعبان و رمضان از گل های سرسبد ایام سال هستند که هر صاحب دلی را شیفته خود کرده و به طعم متفاوت عبادت دراین ایام را با بقیه سال اقرار می کند. ماه هایی که دل ها را برای رسیدن به قرب خداوندی و کسب رضایت حق تعالی، شاد و مسرور می کند.


عید بزرگ مبعث که بین تمام مسلمانان جهان مشترک است از مهم ترین این اعیاد بابرکت است. درباب این یوم الله آمده «بالتجلی الاعظم فی هذه اللیله من الشهر المعظم» (بلدالامین/ص183) (به‌ حق بزرگترین‌ تجلی‌ که‌ از مقام‌ عزّ تو در این‌ شب‌ از ماه بزرگ‌ داشته‌ شده،‌ صورت‌ گرفت‌) به عبارتی تجلی اعظم الهی در آن شب بر عالم ما واقع شده و این عید مبارک که یک امر واقعی است نه اینکه فقط یک بار رخ داده باشد، هر سال تکرار می شود که ماهر سال تنها یادبود آن راجشن می گیریم واین یکی از مهم ترین تفاوت های اعیادالهی با تولدها وشادی‌های زمینی است.


دیدگاهی که شاید موجب شده تا بزرگ برنامه ریز هستی برای بندگان خود برنامه هایی را دراین ایام مبارک قرارداده تا بهترین بهره ها وتوشه هاچیده شود.


اما یک نکته که در باب مبعث جای تامل بسیار دارد، این است که وقتی به اعمال و آداب شب بیست وهفتم رجب و روز هفده ربیع الاول -مصادف با ولادت بابرکت ترین مولود هستی، پیامبراعظم (صلی الله علیه و آله) - مراجعه می کنیم با زیارت حضرت علی(علیه السلام) مواجه می شویم. یعنی نام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با جانشین او، حیدر کرار مصادف و همراه همیشگی است.


شاید یک نکته‌اش این باشد که مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام) راه رسیدن به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است. این فرمایش نورانی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله):«أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» (وسایل‌الشیعه/ج27/ص34) که شیعه و سنی متواتراً نقل کرده اند را می توان در همین رابطه بیان داشت که عبارت است از اینکه آنچه نیاز یک جامعه و انسان و بشریت می باشد، در شهر موجود است. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید که من شهر علم هستم، یعنی همه چیز در آن شهرعلم وجود دارد؛ ولی ادامه راه ورود به آن شهر را مولا، امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) ذکر می کند.


صاحب مفاتیح از ابن بطوطه و علمای اهل سنت نقل می کند که در شب مبعث افرادی که بیمار دارند به نیت شفای عزیزانشان به حرم مطهر علوی می آیند و تا صبح بیتوته و ساکن می شوند و اگر عده کمی شفا نگرفتند تا سال آینده با اعتقاد کامل در همان مکان می مانند و امیرالمومنین(علیه السلام) را واسطه شفا یافتن خود قرار می دهند. یعنی درست است که مبعث و به رسالت رسیدن حضرت محمدمصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است اما شخصیت امیرمومنان (علیه السلام) آنقدر برای وجود نازنین پیامبر رحمت ارزش دارد که حضرت علی (علیه السلام) تکیه گاهی برای شفا یافتن و کسب نگاه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد.


وآخرین نکته این است که در روز مبعث و اعلام وظیفه رسالت برای حضرت محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی خدا، روزه وارد شده است.روزه که نماد ترک دنیا و دوری از لذات ظاهری دنیا است تا شایدبندگان بتوانند بهتر به عبادت و تفکر در این روز بپردازند واز تک تک لحظات این بهترین روز، برترین ها را نصیب شوند.


امیداست این روز بهترین تحولات رابرای همه مسلمین مخصوصاً شیعیان مظلوم یمن و عراق به ارمغان آورد و دل همه مسلمانان بالاخص فلسطین و سوریه شاد شود.

 

http://www.hozehkh.com/DefaultOld.aspx?entryID=11809

 





برچسب ها : عید مبعث - یادداشت عید  , 
      
<   <<   6   7   8   9      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ *پیام من به خواهران این است، اگر مى‏خواهند که سر پل صراط، زینب(سلام الله علیها) در کنار مادرش زهراى مرضیه(سلام الله علیها)، راه را بر آنان نگیرند، دست به دست هم داده و فرزندان و شوهران برادارن و عزیزانى را که توان رزم دارند، به سوى جبهه گسیل دارند، که ما قصد قدس داریم نه تنها کربلا.* فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدرضا شبانى

+ *خواهرم، فاطمه‏ وار باشید.* فرازی از وصیت‌نامه شهید علی ‏اکبر دلیمى

+ *مرا کفن نکنید و با لباس خون آلود به خاک بسپارید با همان لباس به زیارت امام حسین (ع) که سالها آرزویش را مى کشیدم بروم البته لیاقت زیارت امام حسین را در دنیا نداشتم و امیدوارم با ریخته شدن خونم، هزاران منتظر که سالها انتظار قبر شش گوشه امام حسین (ع) را مى کشیدند، باز شود و با پیروزى مسلمین ملت بتوانند آزادانه به زیارت مولایشان شرف یاب شوند .* فرازی از وصیت‌نامه شهید ابراهیم صالحی

+ مادر! امید است که من با شهادتم بتوانم در آن دنیا، و به یارى فاطمه زهرا(س)، حق مادر خودم را ادا کنم. فرازی از وصیت‌نامه شهید هادى نیرومندزاده

+ *زن است که می تواند در پیمودن راه خدا، خود را به حضرت زهرا(س) برساند. و می تواند برعکس یعنى پشت به خدا کرده، خود را مانند زن امام حسن(ع) کند، که به قعر جهنم فرستاده شد.* +فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدحسن قلى زاده

+ می دانم از دست دادن من شاید سنگین باشد، ولى غم از دست دادن حسین(ع) بر فاطمه (س) مگر سنگین نبود؟ +فرازی از وصیت‌نامه شهید عباس اسداللهى

+ مادر مهربانم! سلام من بر تو که بالاخره بر احساس مادرانه ‏ات پیروز شدى و فرزندت را روانه میدان نبرد با کفار کردى. و گفتى که تو را در راه خدا هدیه به انقلاب اسلامى می ‏کنم. من به وجود تو افتخار می ‏کنم، که تو مادرى از سلاله فاطمه زهرا(س) هستى. +فرازی از وصیت‌نامه شهید على فلکى

+ علی(ع) : از کفّاره گناهان بزرگ، یاری کردن مظلوم و شاد نمودن دل غمین است. وَ "قَالَ(علیه‏ لسلام) " مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ "الْمَلْهُوفِ " وَ "التَّنْفِیسُ " عَنِ "الْمَکْرُوبِ " نهج البلاغه – حکمت 24

+ همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن شب جمعه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن به خدا که هیچ کس را ، ثمر آنقدر نباشد که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

+ بالاترین ارتفاع برای سقوط.. افتادن از چشمان مهدی فاطمه است..


[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]