مسئول خانه حجاب صدف مشهد مقدس: 
خالی کردن صحنه توسط محجبه ها، عاملی برای بدحجابی 

باید برگردیم به اسلام و ببینیم قرآن چه می گوید. ما اگر یک دختر بدحجاب را در خیابان می بینیم نباید داغ کنیم، برافروخته شویم و با عصبانیت به سراغ او برویم. من آن دختر ناآگاه را به چشم دختر خودم می بینم. من هیچ گاه او را به چشم یک دشمن نمی بینم. من به این فکر می کنم چه کار باید کرد تا او را به اخلاق و راه درست هدایت کرد.
عاملی برای بدحجابی

 روابط عمومی حوزه علمیه خراسان/ 21 تیر ماه یادآور حمله نیروهای رضا خان به مسجد گوهرشاد است. مسجدی که تجمع هزاران زن و مردی بود که به کشف حجاب آن زمان اعتراض داشتند. با این وجود به سراغ خانم زهرا گنزالس رفتیم. وی کسی است که در ایالات متحده آمریکا با اسلام آشنا شده است، و الان مسئول خانه حجاب صدف مشهد مقدس است.

مرسدس گنزالس بانوی آمریکایی است که در کودکی اسلام می آورد. بعد از آن به حوزه علمیه قم می آید و در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی می شود.او که نام زهرا را برای خود انتخاب کرده است، سال هاست که در مشهد زندگی می کند و از فعالین فرهنگی به شمار می آید.


• خانم گنزالس لطفا از ماجرای مسلمان شدن تان برای ما بگویید.
بعد از اینکه پدرم فوت کرد، مادرم برای ادامه تحصیل به دانشگاه برگشت.در دانشگاه های آمریکا یک اتاقی وجود دارد برای تمامی مذاهب و گرایش های اعتقادی که هرکس می آید، پشت یک میز می نشیند و دین و آیین خود را تبلیغ می کند.مادرم به آنجا می رفت و با همه صحبت می کرد و سوال های خودش را می پرسید.آنجا با یک خانم مسلمان آشنا شد و بعد از یک سال بالاخره تصمیم خودش را گرفت و او هم مسلمان شد.آن موقع مثل الان نبود و در آمریکا تعداد مسلمان ها خیلی کم بود.به همین خاطر مادرم تصمیم گرفت این قضیه مخفی بماند.

• پس انگار شما به خاطر مادرتان مسلمان شدید؟
مادرم هیچ وقت اسم اسلام را نمی آورد.ما را به مسجد می برد تا آنجا بازی کنیم.من آن موقع چهار ساله بودم.یادم می آید مادرم برای ما از خدا صحبت می کرد که مثلا خدا یکی ست، از همه بزرگتر است، مهربان است و از این چیزها.کتاب ها، مجلات و چیزهایی که می خواندیم درباره اسلام بود و مادرم ما را اینگونه به صورت تدریجی با اسلام آشنا کرد.


در دوازده سالگی، مادرم ما را جمع کرد و گفت این خدایی که تا حالا من برای شما تعریف کرده ام، خدای مسلمان هاست و من اولین بار کلمه اسلام را آنجا شنیدم.بعد هم گفت که من سال هاست دینم را تغییر داده و مسلمان شده ام و الان قصد دارم، به مادربزرگ تان و فامیل اعلام کنم و حجاب را برگزینم. زیرا تا آن موقع مادرم نمی توانست اسلام خود را علنی کند و به خاطر همین بی حجاب بود.

• مادربزرگ شما با این کار مخالف بود؟
مادربزرگ من بسیار مذهبی بود.همه نوه ها با اصرار او به مدرسه کاتولیک ها می رفتند.آنجا به ما می گفتند خدا یکی ست اما سه قسمت است،یا می گفتند مسیح علیه السلام سه روز رفت به جهنم، آنجا عذاب شد تا همه مسیحیان تا قیامت پاک شوند.من نمی توانستم این چیزها را قبول کنم، وقتی با معلم بحث می کردم و می گفتم این نمی تواند درست باشد می گفت ساکت! هیچ کس حق ندارد سوالی بپرسد.بعد از اینکه مادربزرگم فهمید ما مسلمان شده ایم با ما خیلی بد رفتار می کرد. سایر فامیل هم آن چنان ما را اذیت کردند که مجبور شدیم شهرمان را عوض کنیم، بعد ایالت مان را و درنهایت هم کشور را.الان سال های سال است که با مادربزرگم قطع رابطه کرده ایم.

• چگونه با مذهب تشیع آشنا شدید؟
زمانی که ما مسلمان شدیم آن قدر تبلیغات اسلام به زبان انگلیسی کم بود که ما اصلا نمی دانستیم شیعه و سنی یعنی چه؟ فقط مسلمان شدیم.یک بار با مادر و خواهرم به یک پارک رفتیم و آنجا خانمی را با لباس عربی دیدیم.پرسید شیعه هستید یا سنّی؟ مادرم گفت مسلمانیم.گفت: نمی شود، یا باید شیعه باشید یا سنی.بعد هم یک آدرسی روی کاغذ برای ما نوشت و گفت که فردا به آنجا برویم.


فردا به آن آدرس رفتیم.مسجدی متعلق به عربستان بود.آن موقع عربستان بسیار زیاد تبلیغات می کرد.مسجد های فوق العاده مجلل در مناطق پایین شهر می ساخت.امام جماعت آن مسجد با بنز رفت و آمد می کرد.هر روز به مردم شام می دادند و از این طریق افراد را به خود جذب می کردند.بعد از مدتی هم که به بهانه غذا، پای مردم را به مسجد وا می کردند کم کم آن ها را با وهابیت آشنا می کردند و عده ای از آن ها را می فرستاند به عربستان تا تعلیمات وهابی را یاد بگیرند.


وقتی رفتیم داشتند اذان می گفتند.خواستیم داخل شویم که گفتند، زنان نمی توانند به مسجد وارد شوند. مادرم خیلی ناراحت شد و گفت این حرف ها یعنی چه.بعد هم با دست چند بار زد به پنجره که یک مردی با ریش های بلندی شبیه داعشی ها در را باز کرد و با لحن بسیار بدی گفت:what do you want? . مادرم گفت: سلام علیکم.تا این را شنید دیوانه شد.گفت به چه حقی، به یک مرد، سلام می کنی.اگر ما بخواهیم به تو سلام می کنیم.حیای تو کجاست و از این جور حرف ها.مادرم گفت لااقل بگذار الان که موقع اذان است بیاییم داخل و نماز بخوانیم.گفت: چه جسارتی! خانم ها اصلا نباید بدون مرد از خانه بیرون بیایند آن وقت تو می خواهی اینجا نماز بخوانی!! مادرم با دیدن این برخورد، به شدت از سنّی ها و گرایشات وهابی شان ناامید شد.


این ماجرا را وقتی برای خانم های مالزیایی که خودشان سنّی بودند تعریف کردیم گفتند وهابی ها را جدی نگیرید.به ما گفتند ایرانی ها مکان های مخصوصی دارند که به آن ها «حسینیه»می گویند.اولین باری که آنجا رفتیم، روز عاشورا بود.در حسینیه خانمی بود که ما را راهنمایی کرد و به سوالات ما پاسخ داد و ابهامات ما را درباره مذهب تشیع و اهل سنت برطرف کرد.بعد از آن که تصمیم خودمان را گرفتیم و شیعه شدیم.

• چه شد که به ایران آمدید؟
پیش نمازی به نام آقای سید زکی داشتیم. ایشان به ما حوزه علمیه قم و جامعه الزهرا را معرفی کرد.برای ما نامه نوشت و ما را در جامعه الزهرا ثبت نام کرد. برای خودم هم، چون شهر قم مرکز علمی شیعیان بود علاقه زیادی داشتم تا در آنجا زندگی کنم.

• وضعیت زنان مسلمان در آمریکا به چه صورت است؟
در آمریکا بیشتر زنان مسلمان آفریقایی و با گرایشات وهابی و سلفی هستند و به همین خاطر خیلی کم از خانه بیرون می آیند.برای زنان باحجاب، امنیت بسیار پایین است.یعنی ممکن است شما درحال راه رفتن باشید و به یک باره یک نفر به شما حمله کند و شما را جلوی چشم همه کتک بزند.به همین سادگی!


• در ایران برخی می گویند،ما نیازی به حجاب نداریم و باید آن را برداریم، و این سبب می شود تا مثل غرب، نگاه مردان عادی شود، و دیگر کسی به صورت ناجور و خیره نگاه نکند، نظر شما در این رابطه چیست؟
این درست نیست که بگوییم مردان آمریکایی نگاه ناجور و هیز نمی کنند، بلکه این مسئله برای آن ها عادی شده است. منظور من از عادی شدن این است که دیگر مثلا دیدن موی سر یک دختر آن ها را تحریک نمی کند، بلکه آن ها دنبال چیزهای دیگری هستند.شما با بررسی کامل در آمریکا متوجه می شوید که جنایت ها علیه زنان و دختران شدیدتر شده است.

• وضعیت امروز حجاب جامعه ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
راستش را بگویم یا نه؟چون وقتی راستش را می گویند من را مورد ملامت قرار می دهند.

• بفرمایید راحت باشید.
واقعا وضعیت حجاب امروز جامعه ما بسیار اسف بار است.من بسیار متعجبم از اینکه بعد از این همه سال حیا و حجاب را به مردم نتواسته ایم درست معرفی کنیم.

• خب به نظر شما باید چه کار کرد؟
باید برگردیم به اسلام و ببینیم قرآن چه می گوید.ما اگر یک دختر بدحجاب را در خیابان می بینیم نباید داغ کنیم، برافروخته شویم و با عصبانیت به سراغ او برویم.من آن دختر ناآگاه را به چشم دختر خودم می بینم.یک بار خانمی از من پرسید آیا شما دختری را با زبان امر به معروف کرده اید؟ گفتم نه! پرسید چرا؟ گفتم چون من هیچ گاه او را به چشم یک دشمن نمی بینم.من به این فکر می کنم چه کار باید کرد تا او را به اخلاق و راه درست هدایت کرد.شما اگر به یک بدحجاب در خیابان با صدای بلند متلک بیندازید آیا او از این کارش پشیمان می شود؟ قطعا خیر.

• پس برخورد صحیح از نظر شما چیست؟
زمانی که من به مشهد آمدم در یک موسسه زبان مشغول به تدریس شدم و پیاده به محل کارم می رفتم.در راه با سه دختر بدحجاب، مواجهه شدم، هروقت به آن ها می رسیدم یک لبخند می زدم و گاهی سلامی هم می کردم و رد می شدم.خدا می داند که آن لبخند واقعا از صمیم قلب و دوستانه بود.بعد از یک هفته وقتی از کنار هم می خواستیم رد شویم یکی از آنها با دست هایش دوتا شانه ام را گرفت و در چشمانم خیره شد، وحشت کردم.دوستانش گفتند فلانی می خواهی چه کارکنی؟ به من گفت تو با بقیه فرق می کنی.چرا به ما می خندی؟ چرا به ما تذکر نمی دهی؟ گفتم چرا باید تذکر بدهم؟ گفت: دیدید گفتم شما فرق می کنید.آن لبخند شما دارد من را می کُشد.اذیتم می کند.گفتم چرا؟ گفت برای اینکه هروقت شما به من لبخند می زنید، گناهکار بودن خود را حس می کنم.من هم گفتم، پس گناه نکن.بعد هم رفت.چند روزی که گذشت دیدم از دور دارد به سرش اشاره می کند.مقنعه پوشیده بود.به یکی از دوستانش که بلند بلند می خندید اشاره می کرد و می گفت: آدم باش!


باید با اخلاق درست دیگران را به خودمان جذب کنیم. به دوستانم هم می گویم قبل از اینکه بخواهید به یک نفر تذکر بدهید، جملات خود را در ذهن تان مرور کنید و ببینید اگر یک نفر همان حرف ها را به شما بزند شما چه واکنشی نشان خواهید داد.

• حرف های شما درست اما این مطالبی که فرمودید مربوط به اخلاق فردی ست.از نظر اجتماعی چه باید کرد؟
متاسفانه برخی از مسئولین ما هستند که اصلا به حجاب اعتقادی ندارند.حتی در حوزه، کسانی وجود دارند که می گویند نباید حجاب اجباری باشد.ما باید همه با هم یک اعتقاد داشته باشیم.در آمریکا نهادهای زیادی هستند که منتظر دولت نمی مانند و خودشان کارهایی را که می خواهند انجام می دهند.مثلا امروز در آمریکا بحثی که خیلی داغ است بحث هم جنس بازی است.پانزده سال پیش که من در آمریکا معلم بودم، آموزش و پرورش آمریکا، ما را موظف کرد که باید هم جنس بازی را به عنوان روش زندگی به بچه های مهدکودکی معرفی کنیم.به موسسه ها پول می دادند که دراین باره کتاب چاپ کنند.امروز می بینیم که در ایالت ها ازدواج دو هم جنس را می پذیرند.

• چه توصیه ای برای خانم های جامعه ما دارید؟
الان زنان باحجاب در خانه نشسته اند و دیگران میدان را در دست گرفته اند.برای اینکه متاسفانه فضا برای من مناسب نیست، دیگر در موسسه زبان تدریس نمی کنم. همیشه با خودم می گویم محجبه های ما کجا هستند که ما باید غریب بمانیم؟رستوران که می روم اصلا احساس راحتی نمی کنم.این تقصیر خودمان است.چون خودمان افکار غلطی داریم.مثلا با یک آقای مذهبی که صحبت می کنی، می گوید من هیچ وقت با خانمم به رستوران نمی روم.این افکار غلط است.باید این ها را اصلاح کنیم.


می گویند جامعه فاسد است. اگر فساد در جامعه در حال فراگیری است برای این است ماانسان های مومن و خوبمان را از آن بیرون کشیده ایم.ما مذهبی ها اگر خودمان حضور داشته باشیم کافی ست.سال گذشته وقتی دخترم از آمریکا برگشت به من گفت چقدر در ایران بدحجابی بیشتر شده است.پارسال وضع لباس ها این طور نبود.گفتم نخیر مامان.پارسال آن لباس ها مُد بود و امروز این لباس ها مد است.ما باید الگوهای خودمان را به بچه های مان معرفی کنیم، چون مردم به اکثریت نگاه می کنند.

گفتگو: معین اصغری

http://www.hozehkh.com/OneEntry.aspx?entryID=12241