حوزه علمیه خراسان با صدور بیانیه‌ای بیست و ششمین سالگرد رحلت ملکوتی معمار کبیر انقلاب اسلامی را گرامی داشت.

گرامیداشت سالگرد امام رحمةالله علیه

باسمه تعالی
امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده تاریخ است.


رهبر معظم انقلاب(حفظه الله تعالی)
بیست و شش سال از عروج آسمانی روح خدا می گذرد و در طی این مدت، عاشقان و مشتاقان آن مرد آسمانی و آن روح الهی در فراق او می سوزند و می سازند.


اینک و در بیست وششمین سالگرد رحلت ملکوتی معمار کبیر انقلاب اسلامی به او عرضه می داریم که:


اماما! ما همه ملت ایران با صیانت از میراث عظیم انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران، قدردان همه مجاهدت های شما و سربازان جان برکف و شهدای عزیزمان هستیم.
رهبرا! در پیشگاه خدا و در محضر روح حاضر تو اعلام می داریم که تا پای جان از نعمت ولایت فقیه پاسداری خواهیم نمود و گوش به فرمان سکان دار فرزانه انقلابمان حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (حفظه الله تعالی) برای دفاع از مرزهای جغرافیایی و عقیدتی نظام اسلامی خواهیم بود.


ای امام عزیز! با تو و با آرمان های تو پیمان می بندیم و متعهد می شویم که اجازه هیچگونه دست درازی و مداخله و کارشکنی را به دشمنان این نقلاب نخواهیم داد.


ای خمینی کبیر! ایران اسلامی امروز بیش از هر زمان دیگری به دعای شما برای تعالی و پیشرفت مقتدرانه و بدون وابستگی به ایادی خارجی نیازمند است.


حوزه علمیه خراسان و خانواده بزرگ روحانیت بصیر این حوزه همچون همه ملت همیشه در صحنه ایران اسلامی، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب 15 خرداد و بزرگداشت آرمان های امام راحل رحمت الله علیه، اعلام می دارد که در راه حراست از آرمان های امام راحل و شهدای انقلاب هرگز از پای ننشسته و با تاسی به مقتدای فرزانه خود، در راه ترویج و تعالی دستاوردهای عظیم انقلاب با همه توان خواهد کوشید.


باشد که در پرتو همت، همدلی و همزبانی آحاد ملت و دولت شریف ایران اسلامی در تحقق منویات مقام معظم رهبری، عَلَم رفعت و پایمردی ایران اسلامی همچون همیشه بر بلندای عالم در اهتزاز باشد و لرزه بر اندام استکبار و دشمنان آن بیندازد.


روابط عمومی حوزه علمیه خراسان




      

نیمه شعبان رسیده است و منتظران ِ مشتاق ِ ظهور، بیش از پیش دست دعا به درگاه الهی برده اند. همه می دانیم که نه تنها شیعیان بلکه تمام موحدان عالم منتظر موعود هستند. اما برای تعجیل این وعده الهی نه تنها دعا نیاز است، بلکه باید دست به کار شویم و مقدمات ظهور آن حضرت را مهیا کنیم.


یک یادآوری کوچک ولی مهم؛ بخوان دعای فرج را ولی...

 

 

هر شیعه در هر موقعیت اجتماعی که هست، وظایفی بر عهده دارد. به تبع آن بار سنگینی بر دوش طلبه های شیعه نیز هست. از آن جهت که مساله ظهور یکی از بنیانی ترین وجوه تمایز شیعه نسبت به دیگر ادیان و مذاهب است، یک طلبه¬ی شیعه لزوما وظیفه دارد تا در مورد آفات ظهور روشنگری کند.


منظور از آفات ظهور، نقایصی است که به دلیل کج فهمی و درک ناقص ما از مساله ای با این اهمیت به وجود می آید و تسری می یابد. به بیان روشن تر گاهی در بین دوستان طلبه و متشرع می بینیم آن¬ها چنان غرق در ظهور و انتظار ظهور هستند که برنامه ریزی برای آینده شیعه و مشکلات روزِ جهان را به فرموشی می سپارند و در مقابل ِ جهان ِ رو به نزول به دعای فرج اکتفا می کنند. همه به روشنی می دانیم که دعای فرج از چه اهمیتی برخوردار است، اما مگر به اعتقاد ما در ظهور بداء حاصل نمی شود؟


جمله¬ی معروفی هست که می گوید: «به انتظار ننشینیم، بلکه به انتظار بایستیم». پشت این جمله ی حکیمانه معنایی صحیح و انتقادی وجود دارد. انتقادی، از آن جهت که تفکری در ضمیر ناخودآگاه ما شیعیان وجود دارد که گمان می کنیم صرفا با دعا و تضرع می توانیم مقدمات ظهور را فراهم کنیم. همین ماه گذشته بود که مقام معظم رهبری(حفظه الله) در نمایشگاه کتاب تهران حضور یافتند،«یک نفر از آن عقب گفت: برای نابودی آمریکا و اسراییل و داعش صلوات! آقا آرام گفتند: اگر با صلوات نابود می‌شدند ده تا صلوات می‌فرستادیم!»(1)


نکته ظریفی که رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) به زیبایی گوش¬زد کردند. به این بیان که صِرف دعا نمی تواند لزوما کارساز باشد، بلکه باید در کنار آن عملی همراه با ایمان داشت، باید نگاهی آینده نگر داشت و برای آینده برنامه ریزی کرد. این توصیه به برنامه ریزی در سیره عملی و کلامی معصومین و بزرگان ما نیز مشهود است.در این نوشته کوتاه قصد نداریم - معاذ الله- دعا را بی اثر جلوه دهیم، یا از اهمیت آن بکاهیم، بلکه هدف، یادآوری ِ اهمیت برنامه ریزی و تدبیر است.


از طرفی حدیثی از امام حسن(علیه السلام) با این مضمون داریم که «طوری برای دنیا زندگی کنید که تا صد سال دیگر زنده اید و طوری برای آخرت زندگی کنید که فردا خواهید مرد». (2) به نظر نگارنده مفهوم این حدیث قابل تعمیم به مساله ظهور نیز است. به عبارت دیگر طوری برای آینده برنامه ریزی کنیم که گویا ظهور تا صد سال دیگر رخ نخواهد داد و طوری به خود سازی برای ظهور دست بزنیم، که گویا فردا ظهور رخ خواهد داد.

احمد رمضانی- طلبه حوزه علمیه خراسان

---------------------------------------------------------------
1. http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=29713
2. بحارالانوار ، ج / 44 ص 138.

 




      

یازدهم شعبان سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) است که به عنوان روز جوان هم نامگذاری شده. به همین مناسبت برخی از فرازهای سبک زندگی این جوان نمونه و شاخص در تاریخ اسلام و ضرورت سبک زندگی دینی برای جوانان را مورد بررسی قرار دادیم.

الگوی جوان

 

تمام مورخان و مقتل نویسان بر زیبا بودن چهره حضرت علی اکبر(ع) و شباهت ایشان به پیامبر(ص) به لحاظ صورت و سیرت اتفاق نظر دارند. شیخ مفید در کتاب «ارشاد» دراین باره می‌نویسد: بنابر قولی حضرت علی بن الحسین(ع) روز عاشورا 19 سال داشت و از زیباترین مردم آن زمان بود. علامه مجلسی هم در این زمینه می‌نویسد: او در حسن و جمال و فضل و کمال مانند نداشت و به صورت شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) بود.


شیخ عباس قمی نیز در همین زمینه تصریح می‌کند: حضرت امام حسین(ع) هنگام به میدان رفتن حضرت علی اکبر(ع) به قامت رعنای او می‌نگرد و این گونه وداع می‌کند: «خداوندا؛ تو گواه باش بر لشکر یزید که فرزند رسول خدا(ص) و شبیه ترین مردم در گفتار و صورت و سیرت به آن حضرت، به سوی آنها می‌رود و هرگاه ما مشتاق لقای پیامبر(ص) می‌شدیم، به جمال او نظر می‌کردیم.»


یازدهم شعبان سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) است که به عنوان روز جوان هم نامگذاری شده. به همین مناسبت برخی از فرازهای سبک زندگی این جوان نمونه و شاخص در تاریخ اسلام و ضرورت سبک زندگی دینی برای جوانان را مورد بررسی قرار دادیم.


علی اکبر؛ پسر بزرگ امام حسین(ع)
بنا بر قول مشهور حضرت علی اکبر(ع) در یازدهم شعبان سال33 ه.ق و در زمان خلیفه سوم به دنیا آمدند. جد پدری ایشان امیرالمومنین(ع) و مادربزرگ پدری‌شان حضرت فاطمه زهرا(س) هستند. پدرشان امام حسین(ع) و مادر ایشان لیلا از قبیله ثقفی است.


درباره ترتیب سنی حضرت علی اکبر(ع) و امام سجاد(ع) در بین مورخان اختلاف نظر وجود دارد. در کتابهای علمای مشهور متقدم شیعه، حضرت علی اکبر(ع) فرزند بزرگ امام حسین(ع) و حضرت امام سجاد(ع) پسر کوچک‌تر آن حضرت معرفی شده‌اند. گروهی که ایشان را پسر بزرگ حضرت امام حسین(ع) می‌دانند، معتقدند حضرت علی اکبر(ع) همسر و فرزند نیز داشته‌اند، اما اینکه نام همسر یا فرزندان ایشان چه بوده، در تاریخ نیامده است. نقل مشهور، سن ایشان را هنگام کربلا 27 سال ذکر می‌کند.


اشبه الناس به پیامبر(ص)
شهادت حضرت علی اکبر(ع) و نحوه مواجهه امام(ع) با این واقعه و جمله ای که در این زمینه بیان کردند، نشان دهنده علاقه ویژه حضرت امام حسین(ع) نسبت به ایشان است. 
طبق نقلی، زمانی که حضرت علی اکبر(ع) قصد داشتند عازم میدان جنگ شوند، حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: «خداوندا تو گواه باش بر لشکر یزید که فرزند رسول خدا(ص) و شبیه‌ترین مردم در گفتار و صورت و سیرت به آن حضرت به سوی آنها می‌رود. هرگاه ما مشتاق لقای پیامبر(ص) می‌شدیم، به جمال او نظر می‌کردیم.


حضرت علی اکبر(ع) در جوانی با ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه جوانان را به سوی خود جلب می کرد. آنچه در این فراز از داستان او گفته می شود، نکته هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.


ایشان صفات جد خود را می دانست، از این رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‌کرد و خود را بدان صفات می آراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود؛ ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی داشت. در زندگی آسان گیر، ملایم و خوش خو بود، نگاهش کوتاه می نمود و به روی کسی خیره نمی‌شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می دوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان احترام چشمگیری نداشتند، نشست و برخاست می کرد، با آنان همسفره می شد و با دست خود دردهانشان غذا می گذاشت. اصالت‌های فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ حاکمی هراس نداشت.


هرگز عیب جویی نمی کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری می کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می دانست و از تحقیرآنان خود داری می ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می آورد، به دیگران بویژه نیازمندان انفاق می کرد. هرگاه کسی هدیه ای به او تقدیم می کرد، با گشاده رویی می پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت می کرد، می پذیرفت. به عیادت بیماران می رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می شد و هیچ یار از دست رفته ای را تنها نمی گذاشت.


برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت خویش قرار می داد. امور دنیوی واضطراب های مادی او را متزلزل نمی ساخت.


زندگی حضرت علی اکبر(ع) ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف و تبذیر اثری دیده نمی شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهره مند می شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظاری نداشت.


در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بیمناک نمی ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می شتافت و در برابر ظالمان می ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی گردانید، آرام نمی گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بی خبری باز می داشت.


به پاکیزگی و آراستگی علاقه ای وافر داشت و این صفت از دوران کودکی در او دیده می شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن اهتمام می ورزید.


بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان رفتار می کرد.(مجله فرهنگ کوثر، خرداد 1379، شماره 39)


با این ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می توان او را شناخت، وی علی اکبر پسر بزرگوار امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانند جد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می نمود و هماره یاد و نام پیامبر(ص) از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن و دیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می تراوید. از این رو، امام حسین(ع) او را شبیه ترین مردم حتی نسبت به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول خدا(ص) معرفی می کرد.(موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360.)


آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می گشود، گویی صدای رسول اکرم(ص)را می شنیدند.


گاهی که اباعبدالله(ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می شد، به علی می فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم.( مصائب امام حسین(ع)، ص 108.)


کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر از زندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگی‌ها چون با فروتنی او همراه می شد، نگاه تحسین آمیز همگان را به دنبال داشت.


پس از این جهت ایشان می‌توانند الگوی همه، بویژه جوان‌ها باشند و به درستی تولد ایشان به عنوان روز جوان نام‌گذاری شده است.

سبک زندگی غربی مرسوم شده
اما در جامعه کنونی ما با وجود همه تلاش های صورت گرفته، سبک زندگی غربی در زندگی برخی جوانان رایج شده و سبک زندگی اسلامی در بین اینگونه جوانان مرسوم نیست.
سبک زندگی یک پدیده عمیق است. پس از انقلاب روش هایی در بخشی از جامعه‌ ما به وجود آمد که پس از مدتی حذف شد که دلیل آن تبدیل نشدن این روشها به سبک زندگی بود. این روشهای بعد از انقلاب در واقع نوعی مد بود نه سبک زندگی.


ارائه کم‌رنگ سبک زندگی دینی
از جمله عواملی که نقش بسیار اساسی در ارائه سبک زندگی دینی دارد، رسانه ها هستند که در حال حاضر رسانه‌های نوین و ساماندهی شده از سوی کشورهای غربی، خیلی روی جوانان ما تأثیرگذار هستند، زیرا از سوی جامعه دینی، چیزی فراهم نشده است تا به آنان عرضه شود. اگر از سوی جامعه دینی تلاش بیشتری برای عرضه سبک زندگی و الگوسازی صورت می گرفت، از تأثیرگذاری این رسانه‌ها کاسته می‌شد.


امروزه نسل جوان به دلیل نداشتن سبک زندگی دینی به سراغ سبک زندگی غیراسلامی می‌روند. در جامعه امروز ما نسلی که شیفته سبک زندگی غربی است اگر سبک زندگی دینی به او ارایه شود و در کنارش الگویی قرار بگیرد، بی‌گمان به آن سمت جذب خواهد شد؛ زیرا سبک زندگی دینی به فطرت نزدیک‌تر است. اما متأسفانه جوان امروز ما وقتی زندگی شخصی برخی ها را به عنوان الگو نگاه می‌کنند، می‌بینند آنها به نوعی مروج سبک زندگی غربی هستند.


از طرفی دیگر رسانه‌های ما هم سبک زندگی غربی را ترویج می‌کنند، اینها باعث می‌شود جوان به سراغ آن سبک برود.


در این میان، حوزه های علمیه و روحانیون نقش قابل ملاحظه ای را در این عرصه بر عهده دارند. چرا که آنان با ارتباطی که با جوانان و عموم مردم از طریق مساجد، منابر و سطح جامعه دارند، می توانند با ارائه سبک زندگی سالم و شایسته دینی و معرفی الگوها و چهره های اسلامی در این جهت گام مؤثری بردارند.




      

 

نقش علمای خراسانی در وقایع و تحولات پس از مشروطه برکسی پوشیده نیست. در این بین نام تعدادی از این علما به دلیل شرایط زمانی و مکانی دوران زندگی ایشان بسیار شناخته شده بوده و اغلب مردم با خدمات آنان به جامعه اسلامی ایران در این دوره زمانی بیش از یک صد ساله آشنا هستند ولی نام برخی از آنان نیز کمتر در عرصه عمومی به گوش رسیده و رسانه ها به ذکر خدمات آنان پرداخته اند.

شیخ غلامرضا واعظ طبسی

یکی از این ستارگان ناشناخته عالم مجاهد ، واعظ پرهیزگار، پارسا، علاقه‌مند و عاشق نشر معارف دینی شیخ غلامرضا طبسی معروف به واعظ طبسی (ره) است که سال 1313 قمری در خانواده ای متدین و اهل فضل در شهرستان طبس دیده به جهان گشود.


تحصیلات و اساتید
او پس از طی دوران کودکی، تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش فراگرفت و سپس در سال 1341 قمری یعنی در 28 سالگی جهت ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم هجرت کرد. شیخ غلامرضا، دوره سطح را در حوزة علمیه قم در نزد فرزانگان نامداری چون حضرت آیت‌الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره)، عارف و سالک ربانی آیت‌الله آخوند ملاعلی همدانی (ره) و خطیب نامدار و جلیل القدر آیت‌الله میرزا محمد همدانی(ره) فرا گرفت. او به خوبی از پس این تعالیم به ویژه آموزش‌های فن خطابه بر آمد تا جایی که مرحوم آیت الله العظمی مرعشی(ره) درباره‌اش گفتند : «مرحوم طبسی به خاطر طلاقت لسان و ملاحت بیان، نادره زمان در فن خطابه و سخنوری به شمار می‌رفت.»(1)


سخنوری یگانه وبی نظیر 
شیخ غلامرضا پس از آن و با توجه به توانایی خاص خود در فن خطابه همت خود را بر ارشاد مردم قرار داد و با سفر به مناطق مختلف از جمله اصفهان،تهران،یزد، همدان وخراسان و حتی عربستان، شام و عراق به تبلیغ تشیع مبادرت کرد. استعداد عجیب او در فن سخنوری باعث شده بود تا بسیار خوش بیان بوده و سخنان گفته شده با متانت و آرامشش، به دل مخاطبان بنشیند. صحبت شیخ غلامرضا در منبر، آن چنان مسلسل وار و روان بود که طی یک ساعت سخنرانی، گویا نفس نمی‌کشید و به این جهت مورد عنایت خاص حضرت آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره ) قرار داشت. در پای خطابه و منبرش علما، رجال مملکتی و حتی افرادی از مذاهب دیگر شرکت می‌کردند. حرف‌هایش چنان شوری در مستمعین ایجاد می‌کرد که در هر کوی و برزنی سخن از او به میان می‌آمد و مورد عنایت مراجع و علمای بزرگ عصر خود نیز بود.


آیت اللّه العظمی اراکی(ره) در این باره گفته اند : «آقای طبسی در مدرسه خان حجره داشت و من هم آنجا بودم و حجره من محاذی حجره ایشان بود، هنگامی که آقای طبسی با رفیق خود آقای حاج شیخ حسن همدانی مباحثه می‌کرد، صدایش آن قدر رسا و بلند بود که از داخل حجره به گوش می‌رسید. »(2)


از جلسات به یادماندنی مرحوم طبسی (ره) ، سخنرانی ایشان در روز مبعث در اثبات خاتمیت نبی مکرّم اسلام (ص) در همدان بود که با حضور مسلمانان و اقلیت یهود و نصاری که از پیش دعوت شده بودند، ایراد گردید. در آن روز، مردم مسلمان و یهود و نصاری به قدری گریستند که وصفش نتوان کرد. (3)


ایشان در این دوران علاوه بر فراگیری علوم حوزوی، به تزکیه و تهذیب نفس برای رسیدن به کمالات معنوی همت گماشت و روز به روز پله‌های ترقی و کمال را یکی پس از دیگری پیمود و به همین خاطر، آوازه شهرتش در جهان اسلامی پیچید و همگان را شیفتة بیان سحرآمیز خود کرد.


مقابله با رضاخان
شیخ غلامرضا واعظ طبسی در طول دوران فعالیت خود به عنوان یک خطیب اسلامی چند سالی را در عراق ، شامات و عربستان به سر برد و در آن بلاد به روشنگری درباره معارف اهل بیت (ع) پرداخت. بازگشت او که در طی این مدت به خطیبی نامدار تبدیل شده بود به ایران با روی کار آمدن رضاخان همزمان شد.


در آن ایام پهلوی اول حاکم مطلق‌العنان ایران گردیده و به عنوان مجری سیاست‌های استعمار پیر، دین زدایی و مخالفت با مظاهر دین و مذهب را در رأس برنامه‌‌هایش قرار داده و مخالفت با مجالس سوگواری امام حسین(ع)، کشف حجاب و تغییر لباس و هر آنچه که مربوط به دین می‌شد، از برنامه‌های او بود.


شیخ غلامرضا با مشاهده این وضعیت به عنوان عالمی آگاه و متعهد و سخنرانی دلسوز و بی‌باک مقابله با این هجمه‌ها به دین را وظیفه خود دانست و در این راه گام نهاد. او از عطیه‌ای که خداوند به او عنایت کرده بود، یعنی فصاحت و شیوایی کلام و بیان به عنوان اسلحه‌ ای مؤثر در راه حفظ دین و مقابله با اقدامات ضد دینی رضا خان به کار گرفت و با سخنرانی‌های پرشور خود در مشهد مقدس و سایر شهرها افکار را روشن و دل‌ها را بیدار کرد.


این وضعیت به مزاج رضاخان خوش نیامد و به همین دلیل اقداماتی را انجام داد تا سفر وی از مشهد به تهران که در مهرماه سال 1315 شمسی شروع شده بود به پایان نرسد. گویا رضا خان می‌دانست که اگر پای شیخ غلامرضا واعظ به تهران برسد، شور و انقلابی را ایجاد خواهد کرد که اگر برنامه‌های او و اربابانش را به طور کامل از بین نبرد، حداقل بسیاری از مردم را روشن خواهد کرد و بدین گونه در کار او خلل ایجاد خواهد شد. برهمین اساس دستور حذف او را نیز به مانند بسیاری از مخالفان خود صادر کرد. بدین گونه بود که سفر شیخ غلامرضا طبسی (ره) از مشهد به تهران به پایان نرسید و او در نزدیکی سبزوار دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت.


پیکر پاک آن مرحوم نیز روز بعد به مشهد مقدس انتقال داده شد و در حالی با احترام خاص در مقبره پیر پالان دوز، در مجاورت حرم ملکوتی حضرت ثامن الحجج (ع) به خاک سپرده شد که در میان علماء و دانشمندان این امر منتشر شده بود که شیخ غلامرضای طبسی (ره) ‌را چیز خور کرده‌اند.»(4)


گفتنی است که حضرت آیت الله حاج شیخ عباس واعظ طبسی ( دامت برکاته ) ، تولیت عظمای آستان قدس رضوی و نماینده معظم ولی فقیه در خراسان بزرگ و مدیر عالی حوزه علمیه خراسان خلف صالح و فرزند برومند آن خطیب یگانه دوران می‌باشند.

------------------------------------
پی نوشت :
1. نشریه حرم، شماره 79، به نقل از آیت الله مرعشی نجفی (ره)
2. نشریه حرم، شماره 79، به نقل از آیت الله اراکی(ره)
3. آثارالحجة، ج 2، ص 134.
4. نشریه حرم، ش 79، ویژه میقات الرضا(ع) ، صص 10 ـ 13.




      

خاطراتی از جانباز آزاده حجت الاسلام و المسلمین غلامحسین کمیلی 

اسارت در مجنون 

 

اسارت در مجنون


همه ساله سوم، چهارم و پنجم شعبان سالروز میلاد سه پرچمدار کربلا و عرصه ایثار و شهادت و اخلاص، جهان تشیع را پر از شادی و شعف می کند. امسال این شادی به دلیل تقارن با سوم خرداد ماه، سالروز فتح خرمشهر مضاعف شده است.

در خلق این حماسه، دلیر مردانی بودند که با جان‌فشانی و ایثارگری تمام در جریان هشت سال دفاع مقدس از این میهن اسلامی دفاع کردند و آن حماسه فتح خرمشهر را به وجود آوردند. اما در میان این مردان آسمانی، غیور مردانی از تبار روحانیت بودند که با همان رسالت طلبگی، پای در میدان نبرد گذاشتند و خالصانه در کنار دیگر اقشار این جامعه جنگیدند و خون خود را نثار این نظام و انقلاب کردند.


حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین کمیلی، از جانبازان و آزادگان این عرصه است که بعد از رسیدن به درجه جانبازی، هفت سال درد و رنج اسارت را تحمل کرد و اکنون به عنوان استاد حوزه و دانشگاه مشغول تربیت جوانان این مرزوبوم است و همینطور فعالیت های متعدد پژوهشی داشته که هریک در جای خود ارزنده و تحسین بر انگیز است. در ادامه به ذکر خاطراتی از این روحانی ایثارگر می پردازیم:

تولد و تحصیل

در چهارم فروردین سال هزار و سیصد و چهل و شش در روستای تخته جان از توابع شهرستان بیرجند پای به گیتی نهاد در خانواده‌ای پاک نهاد و روحانی، دوران کودکی و نوجوانی را در فضای مملو از محبت خانواده گذراند، پس از پایان دوره ابتدایی که همزمان با اوج گیری انقلاب امام بود، با اشتیاق و علاقه و تشویق پدر بصیرش تصمیم گرفت تا به فراگیری علوم دینی بپردازد، از این رو پدر حاج شیخ محمدعلی کمیلی، فرزند دلبندش غلامحسین را به شهرستان بیرجند آورده و در مدرسه علمیه، عالم عارف و متقی آیت الله فاضل قاینی(ره)‌ثبت نام می‌کند، غلامحسین با اشتیاق و انگیزه فراگیری علوم دینی را پی می‌گیرد، بعداز دو سال برای ادامه تحصیلات و بهره‌گیری از محضر استادان بزرگ و مبرز به مشهد الرضا هجرت می‌نماید و در مشهد در مدرسه علمیه حضرت آیت الله فاضل ساکن و ادامه تحصیل حوزوی را پی می‌گیرد.

آغاز جنگ و شور و شوق اعزام
سال 59 با تهاجم عراق و اجانب حامی او به میهن اسلامی، و تکلیف حضور در جبهه‌های حق علیه باطل غلامحسین را بی‌تاب کرده بود. ولی قوانین حاکم، در حوزه‌ی اعزام نیرو که حداقل سن را برای اعزام معین کرده بود، به غلام‌حسین اجازه اعزام نمی‌داد، تا اینکه در سال 62، با دست بردن به تاریخ تولد شناسنامه، یک سال سن خویش را اضافه می‌کند و از این طریق عازم جبهه می شود.


در جبهه به پایگاه ظفر ملحق شده و در قسمت نامه رسانی لشکر 5 نصر فعالیتش را آغاز می‌کند؛ کار غلامحسین به اتفاق یکی دیگر از رزمندگان این است که هر روز صبح با موتور سیکلت به ایلام رفته و نامه‌های رزمندگان را از پست تحویل گرفته برگشته و به رزمندگان برسانند.


مدت چند ماهه اعزام اول سپری شد و او که از جبهه برگشته در حقیقت روح و فکر خویش را در آنجا جا گذاشته است، تصمیم می‌گیرد دوباره به جبهه اعزام شود، هنگام خداحافظی غلامحسین احساس عجیبی دارد، گویی فراغی طولانی قرار است حادث گردد، این احساس را تا حالا درک نکرده بود، با خودش می‌گفت این اعزام یا شهادت را برای او رقم خواهد زد یا جراحت را، و آنچه اصلاً‌به ذهنش نمی‌رسد اسارت بود.

آخرین اعزام
او به قرارگاه تیپ21 امام رضا(ع) درگردان «الحدید» گروهان «هانی»‌رسته سوم به عنوان کمک آرپی‌چی زن مشغول دفاع می‌گردد، پس از چندی زمزمه‌های قریب الوقوع بودن عملیاتی مهم شنیده می‌شود، زمان حرکت به سمت خط مقدم فرا رسیده است برادران ایثارگر مشغول وداع با یکدیگر شدند، فضای آنجا مملو از اشک و وداع و احساس شده بود.

غلامحسین و هم رزمانش شب هنگام به جزایر مجنون می‌رسند و نزدیکی‌های صبح به مواضع دشمن حمله می‌شود که خسارات و تلفات زیادی به دشمن وارد می‌شود و مناطقی نیز به تصرف دلاور مردان سپاه اسلام در می‌آید، و تعداد زیادی از بعثیها اسیر می‌شوند ساعت 9 الی 10 شب بود که مرحله دوم عملیات آغاز می‌گردد و با فریاد الله اکبر خسارت های زیادی به دشمن وارد می‌شود، و دشمن وادار به عقب نشینی می‌گردد.


و صبح در حالی که تعدادی از هم رزمان زخمی یا شهید شده بودند، مشغول صرف صبحانه می‌شوند که دشمن با آرایشی جنگی و ابزار مختلف حمله می‌کند و این محل شد محلی برای پرواز خیلی از جهادگران جبهه حق، غلامحسین که پرپر شدن هم رزمانش را دیده به عنوان کمک آرپی‌چی زن تمام تلاش خویش را مصروف می‌دارد تا گلوله‌ها را به آرپی‌چی زنها برساند، در یکی از مراحل که آماده کردن گلوله‌ را انجام می‌داد، بر اثر ترکش‌های خمپاره بشدت مجروح می شود؛ نزدیکی ظهر که دشمن یقین حاصل کرده بود دیگر کسی زنده نمانده به پشت خاکریز یورش آوردند، صدای هلهله و شادی آنها بگوش می‌رسد تانک‌ها و پشت سرآنها پیاده نظام در حرکت بودند و غلامحسین مقداری خویش را با زحمت به کناری می‌کشد تا تانکها زیرش نگیرند، وقتی مزدوران بعث متوجه می‌شوند که غلامحسین زنده است؛ یکی از سربازان قصد می‌کند تیر خلاص را به ایشان بزند و یکی دیگر مانع می‌شود. سی نفر یا بیشتر از مزدوران بعث غلامحسین را محاصره کرده‌اند، آیه شریفه «و جعلنا من بین ایدهم سدا و من خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لایبصرون» که غلامحسین بر کلاه آهنی خویش نوشته آنان را به واکنش کشانده است.


سپس غلامحسین را روی تانکی گذاشته و بعداز طی مسافتی در وسط یک جاده آسفالتی بر روی زمین رها کرده و دور می‌شوند. غلامحسین شهادتین بر لب، پرکشیدن را به انتظار نشسته است. پس از مدتی که غلامحسین دیگر کاملاً‌ گویی در حال احتضار است و خون زیادی از او رفته، آمبولانسی به او نزدیک می‌شود و چهار سرباز بعثی پیاده شده و پتویی با خود آورده، غلامحسین را در پتو گذاشته و او را به بیمارستانی در پشت خطوط منتقل می‌کنند. غلامحسین یک شبانه روز در بیمارستان تحت درمان قرار می‌گیرد و آنگاه به استخبارات انتقال داده می‌شود.

گذری کوتاه به دوران اسارت
جانباز آزاده کمیلی نقل می‌کند: ما را در استخبارات در اتاق کوچکی جای دادند، چند روزی در استخبارات بودیم که روزهای بسیار سختی بود؛ آزار و اذیت‌های مزدوران بعث از سویی، وضعیت وخیم بهداشتی از سوی دیگر و وضعیت تغذیه ناکافی و ناسالم، که در ظرفی که برای دستشویی تدارک دیده شده بود، به ما غذا می‌دادند، شرایط ما بسیار سخت بود و در آن شرایط سخت، یاد خدا بود که ما را صبور و آرام می‌کرد.


یک شب اسرا را با ضربات مشت و لگد از اطاق بیرون آوردند و در راهرویی نشاندند، بعداز لحظاتی متوجه شدیم خبرنگار بخش فارسی رادیو عراق برای مصاحبه با ما آمده، خبرنگار عراقی که می‌ترسید فحاشی‌ها و خشونت‌های مزدوران هم وطنش ضبط شود از آنها خواست تا پایان مصاحبه فحاشی و خشونت را رها کنند، ایشان با تک تک اسرا مصاحبه کوتاهی کرد و به ما اصرار می‌روزید که فقط خودتان را معرفی کنید و پیام کوتاه اسارت را به خانواده‌های خود بدهید، نه آیه‌ای خوانده شود و نه بسم الله الرحمن الرحیم، و نوبت به من رسید که چنین گفتم: این جانب غلامحسین کمیلی فرزند محمدعلی که در تاریخ 23/12/63 اسیر شده‌ام در جبهه‌های جنوبی جنگ، از کسانی که صدای من را می‌شوند خواهش می‌کنم که خبر سلامتی من را به بیرجند روستای تخته جام و یا به مشهد شماره تلفن 22907 (مدرسه علمیه امام صادق(ع) اطلاع دهند و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته»


پس از گذشت چند روز، بنا بر آن شد ما را به یکی از اردوگاه‌های اسرا منتقل کنند و در حال انتقال به جهت اینکه کاری تبلیغی هم کرده باشند ما را با چشم‌ها و دست و پای بسته سوار چند اتوبوس کرده و در خیابانهای بغداد چرخاندند، می‌خواستند به مردم چنین القاء‌کنند که اسرای زیادی از ایران گرفته‌اند، و این در حالی بود که در هر اتوبوس چندین سرباز گذاشته بودند و پرده‌ها را کشیده بودند که کسی داخل اتوبوس‌ها را خوب نبیند، که دروغ پردازیهای آنان بر ملا گردد، به خاطر دارم که اسرای ما حدود سیصد نفر بودند که اکثر آنها مجروح بودند، با این حیله مکارانه آنها، ماهیت پوشالی صدامیان برایمان روشن‌تر شد و بدین‌سان ما را به اردوگاهی نظامی واقع در استان الانبار، شهر رمادی، رمادی3 انتقال دادند، و این اردوگاه محل رخداد حوادث تلخ و شیرین فروانی برای ما شد که مختصراً به برخی اشاره می‌کنیم.


سال اول اسارت بر ما بسیار سخت گذشت، رفتارهای وحشیانه مزدوران بعث به گونه‌ای بود که یکی از اسرای مجروح زیر شکنجه‌ها به آنها جان به جان آفرین تسیلم کرد. بسیاری از اسرا که در عملیات بدر به دست دشمن به اسارت در آمده بودند، مجروح و زخمی بودند، هیچ گونه مداوایی صورت نمی گرفت؛ خیلی از زخم‌های اسرا عفونت کرده بود و خود اسرا از یکدیگر مراقبت و پرستاری می‌کردند. وضعیت بهداشتی بسیار وخیم بود. شش ماه لباسهای کثیف برتن اسرا باعث شده بود لباسها مملو از شپش شود و ما تا پاسی از شب به کشتن آنها مشغول بودیم. به یاد دارم که همان ماه‌های نخست اسارت، بعثی‌ها، تعدادی از مجروحین را که خود من هم از آن جمله بودم به یکی از بخش‌های اردوگاه بردند تا محل جراحت آنها را بخیه بزنند، آن‌ها حوله‌ای در دهان ما می‌گذاشتند و بدون بی‌حس کردن موضع آسیب دیده بخیه می‌زدند و پای من هم به همین شکل بخیه زده شد که وقتی بلند شدم و چند گام برداشتم بخیه‌ها باز و به صورت اول درآمد، و البته لطف الهی و پرستاری سایر اسرا باعث بهبودی گردید.


برخی مواقع که برخوی ددمنش مزدوران بعث افزوده و چهره‌هایشان بر آشفته و غضبناک تر از همیشه می‌شد، می‌فهمیدیم که دلاور مردان ایران فتوحاتی در جنگ داشته‌اند و آنها می‌خواستند با شکنجه و آزار بیشتر اسرا، عقده گشایی کنند.

عملکرد روحانیت دراسارت 
نقش روحانیت در اسارت نیز همچون سایر عرصه ها کاملاً پرنگ و تعیین کننده بود؛ اسرای روحانی در دادن روحیه به دیگران و آموزش های گوناگون دینی و سخنرانی های روشن گرانه سهم بسزایی دراین عرصه داشتند.


جانباز آزاده کمیلی از خاطرات اسارت در این باب با اشاره به نقش برجسته روحانیت می آورد: یکی از این روحانیون فاضل، حاج عیسی بود که بعثی ها نسبت به او حساسیت فوق العاده ای هم داشتند و به بهانه های مختلف او را مورد ضرب و شتم قرار می دادند؛ این روحانی فاضل از هر اردوگاه یک طلبه را انتخاب کرد و مجموعاً 9 نفر شدیم و برای ما (ساعتی که در حیاطه اردوگاه قدم می زدیم) ترجمه وتفسیر قرآن می گفت و هریک از ما همان مباحث قرانی مطرح شده را در اردوگاه خودمان بیان می کردیم البته با مراقبت و به صورت مخفیانه.


روحانیون وظیفه آموزش قرآن به اسرا را بر عهده داشتند و زمانی که همه اسرا، روان خوانی وترجمه قرآن را فرا گرفتند در آسایشگاه جشنی برگزار و به نفرات برتر جوایزی اهدا می شد (از قبیل تسبیح که با هسته خرما درست کرده بودیم و...) و این آموزشها در دوران اسارت همیشگی بود که هدایت وتعلیم آن بر عهده روحانیت بود ( آموزش قرآن، نهج البلاغه، مفاتیح الجنان و...) و در میان همه روحانیون، نقش و تاثیر گزاری مرحوم ابوترابی برجسته و ممتاز بود.


جانباز آزاده غلامحسین کمیلی در تاریخ 2/6/1369 پس از تحمل سالها شکنجه و مشکلات اسارت، به آغوش گرم ملت بر می گردد و فعالیت در عرصه جهاد علمی را پی می گیرد.
وی پس از اسارت، تحصیلات حوزوی را پی می گیرد و با تجهیز کردن خویش به علوم دینی پا در عرصه پژوهش و آموزش می گزارد.

 

http://www.hozehkh.com/OneEntry.aspx?entryID=11869




      
<      1   2   3   4   5      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ *پیام من به خواهران این است، اگر مى‏خواهند که سر پل صراط، زینب(سلام الله علیها) در کنار مادرش زهراى مرضیه(سلام الله علیها)، راه را بر آنان نگیرند، دست به دست هم داده و فرزندان و شوهران برادارن و عزیزانى را که توان رزم دارند، به سوى جبهه گسیل دارند، که ما قصد قدس داریم نه تنها کربلا.* فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدرضا شبانى

+ *خواهرم، فاطمه‏ وار باشید.* فرازی از وصیت‌نامه شهید علی ‏اکبر دلیمى

+ *مرا کفن نکنید و با لباس خون آلود به خاک بسپارید با همان لباس به زیارت امام حسین (ع) که سالها آرزویش را مى کشیدم بروم البته لیاقت زیارت امام حسین را در دنیا نداشتم و امیدوارم با ریخته شدن خونم، هزاران منتظر که سالها انتظار قبر شش گوشه امام حسین (ع) را مى کشیدند، باز شود و با پیروزى مسلمین ملت بتوانند آزادانه به زیارت مولایشان شرف یاب شوند .* فرازی از وصیت‌نامه شهید ابراهیم صالحی

+ مادر! امید است که من با شهادتم بتوانم در آن دنیا، و به یارى فاطمه زهرا(س)، حق مادر خودم را ادا کنم. فرازی از وصیت‌نامه شهید هادى نیرومندزاده

+ *زن است که می تواند در پیمودن راه خدا، خود را به حضرت زهرا(س) برساند. و می تواند برعکس یعنى پشت به خدا کرده، خود را مانند زن امام حسن(ع) کند، که به قعر جهنم فرستاده شد.* +فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدحسن قلى زاده

+ می دانم از دست دادن من شاید سنگین باشد، ولى غم از دست دادن حسین(ع) بر فاطمه (س) مگر سنگین نبود؟ +فرازی از وصیت‌نامه شهید عباس اسداللهى

+ مادر مهربانم! سلام من بر تو که بالاخره بر احساس مادرانه ‏ات پیروز شدى و فرزندت را روانه میدان نبرد با کفار کردى. و گفتى که تو را در راه خدا هدیه به انقلاب اسلامى می ‏کنم. من به وجود تو افتخار می ‏کنم، که تو مادرى از سلاله فاطمه زهرا(س) هستى. +فرازی از وصیت‌نامه شهید على فلکى

+ علی(ع) : از کفّاره گناهان بزرگ، یاری کردن مظلوم و شاد نمودن دل غمین است. وَ "قَالَ(علیه‏ لسلام) " مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ "الْمَلْهُوفِ " وَ "التَّنْفِیسُ " عَنِ "الْمَکْرُوبِ " نهج البلاغه – حکمت 24

+ همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن شب جمعه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن به خدا که هیچ کس را ، ثمر آنقدر نباشد که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

+ بالاترین ارتفاع برای سقوط.. افتادن از چشمان مهدی فاطمه است..


[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]