جوان ها به دلیل ویژگی اخلاقی و رفتاری که دارند، همیشه به دنبال الگویی برتر هستند تا بتوانند با الگوبرداری از آن، راه زندگی خود را مشخص و روشن کنند. امام جواد(علیه السلام) به عنوان جوان ترین امام، الگویی کامل برای همه شیعیان به ویژه جوانان است که می توان با بهره گیری از روش های زندگی آن امام، بهترین و زیباترین سبک زندگی را از آن برداشت کرد.
این نوشته قطعاً کامل نیست اما چند برداشت کوتاه است از زندگی امامی که مجموعه رفتارش می تواند الگوی جامعی برای زندگی جوانان امروزی باشد.
1. تصور کنید پدر همسرتان قاتل پدرتان باشد
تا اتفاق کوچکی می افتد، سریع بحث شان گل می کند. زن و شوهرهای جوان امروزی را می گویم که نقل هر جرو بحث شان، متهم کردن خانواده طرف مقابل است؛ عبارت هایی تکراری مثل اینکه «مامانت اینا چرا دیشب اون جوری با من حرف زدند» یا «بابا و مامانت زندگیمونو به هم زدند با این دخالت هاشون.»
در میان ما هستند کسانی که به نوعی با خانواده همسرشان مشکلات زیادی دارند و حسابی از یکدیگر دل چرکینند؛ به خصوص که بعضی از زوج های جوان این قضیه را یک جورهایی افتخار می دانند که مثلاً با خانواده همسرشان قطع رابطه کرده اند.
حالا تصور کنید پدر همسرتان قاتل پدرتان باشد و دشمن شماره یک ایل و تبار شما؛ درست مثل امام جواد(علیه السلام) که همسرش دختر مأمون بود اما رفتارش با این پدر همسر چطور بود. امام محمد تقی (علیه السلام) با وجود آن که با ام الفضل دختر بزرگ مأمون به زور خود او ازدواج می کند اما هیچگاه در برابر مأمون که دشمن او و پدرانش بوده رفتار بدی از خود نشان نداد.
2. آیا شیک پوشی اشکال دارد؟
بعضی ها عادت کرده اند لباس کهنه و ژولیده ای بپوشند و از شیک پوشی و لباس های نظیف دوری می کنند به بهانه اینکه نکند دنیازده شوند و درگیر زخارف دنیا. شیخ صدوق از على بن مهزیار از امام نهم(علیه السلام) روایت کرده که: نمازهاى واجب را با خز و سایر لباسهاى قیمتى مى خواند و عباى گرانبهایى به دوش مى انداخت، جبه خز مى پوشید و با همین لباسهاى اعلاء نماز مى خواند به ما هم امر می کرد در چنین لباسهایى نماز بخوانیم (1).
معروف است که یکى از دراویش به لباس امام صادق(علیه السلام) اعتراض کرد و ایشان در جواب فرمودند: بیا جلو به لباس زیرین من دست بزن، آمد و لمس کرد دید جامه اى از کرباس به تن دارد، در حالیکه آن درویش در زیر خرقه جامه اى بس نرم از پارچه اى لطیف پوشیده بود، و با این حرکت امام(علیه السلام)، رسوا شد.
احترام مؤمن در قاموس فرهنگ اهل بیت علیهم السلام از کعبه هم بالاتر است، مؤمنین باید با ظاهرى آراسته و پاکیزه در انظار عموم حاضر شوند و این مطلب در مواردى که فرد جداى از موقعیت فردى، نوعى انتساب به جامعه مسلمین دارد از اهمیت بیشترى برخوردار مى شود.
3. تا به حال به عیادت مریض رفتی؟
تا به حال شده، مریض شده باشی و چشم انتظار کسی که بیاد عیادت شما؟! و هنگامی که کسی به عیادت شما میآید چقدر خوشحال می شوید و احساس شعف می کنید. امام جواد(علیه السلام) با شنیدن خبر بیمارى یکى از دوستان خویش به عیادتش مى رود، و با حضور بر بالین بیمار و احوالپرسى از او، امید به زندگى را در وى تقویت مى کند.
احمد بن ابى خلف مى گوید: دیدار امام جواد(علیه السلام) ، نشاط و قوتى را به جسم و جانم ریخت که درد را فراموش کردم و همه ى حواس من متوجه حضرتش شد، کنار بسترم نشست و کتابى از یونس بن عبدالرحمان با موضوع اعمال روز و شب و مستحبات وارده ، بالاى سرم بود، امام(علیه السلام) آن را برداشت و صفحاتى از آن را خواند و تا آخر کتاب ورق زد و به همه ى صفحات آن نگاهى انداخت ، و سپس فرمود: خدا یونس را رحمت کند، خدا یونس را رحمت کند، خدایونس را رحمت کند(2).
4. از وابستگی به مسئولان حکومتی استفاده ای نکردند
امام جواد(علیه السلام) فرزند پیشوای شیعیان بود و داماد خلیفه عباسی اما از این انتساب ها چه استفاده ای کرد؟ این روایت معروف را از یکی از یاران ایشان بخوانید: « در بغداد خدمت امام جواد(علیه السلام) شرفیاب شدم و وقتی زندگی شان را دیدم، در ذهنم خطور کرد که ایشان به زندگی مرفهی رسیده اند و با این اوضاع هرگز به وطن خود مدینه بر نمی گردند.
امام(علیه السلام) در این لحظه سرش را به زیر انداخت و در حالی که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود نان جوین و نمک خشن در حرم رسول الله (صلی الله علیه و آله) نزد من از آنچه می بینی محبوب تر است».(3)
اما بعد از این اتفاق در بغداد نماند و با همسرش ام الفضل به مدینه بازگشت و همچون پدران خود زیست و تا سال 220 هجری در آنجا زندگی کرد.
5. چطور با مخالفانشان برخورد می کردند؟
حتماً برایمان پیش آمده که در مجلسی شرکت کرده باشیم و سوالات دینی یا مسائلی دیگر را از ما بپرسند و اگر مطالعه ای داشته باشیم بتوانیم دست و پا شکسته جوابی بدهیم یا کلاً سوال را بی جواب بگذاریم. به راستی چقدر درباره مسائل روزمره دینی مان اطلاع داریم و چقدر برای خواندن و دانستن این مسائل وقت می گذاریم؟ تا در زمان ضرورت بتوانیم جواب مخالفان دینمان را بدهیم.
در زمان امامت امام جواد(علیه السلام) حاکمان وقت برای آنکه این امام همام(علیه السلام) را امتحان کنند، در مناظرات زیادی از ایشان دعوت می کردند تا با دیگر علما و دانشمندان شهر به مناظره بپردازند.
شاید یکی از معروف ترین مناظرات حضرت با یحیی بن اکثم ( معروف ترین عالم اهل سنت آن زمان) است که سوالاتی را آماده کرده بود تا ایشان در جواب آنها باز بمانند اما یحیی بن اکثم با پرسیدن اولین سوال خود که مربوط به مجازات شکار حیوان با لباس احرام بود به توانایی و علم امام(علیه السلام) پی برد.
6. از گرفتاری مردم فرار نکنید
گاهی وقت ها خودمان را می زنیم به آن راه؛ دستاویز هم زیاد است و ماده و تبصره و قانونش هم این جور مواقع خیلی راحت یادمان می آید. حاضریم هر کاری بکنیم تا گذرمان به گرفتاری های مردم و دوست و همسایه نیفتد؛ راه پیچاندش را هم خیلی خوب بلدیم. خلاصه به این راحتی ها دم به تله نمی دهیم.
مردی از اهالی سیستان که در سال اول خلافت معتصم عباسی با امام نهم(علیه السلام) همسفر بود، می گوید: در همه موارد با هم بودیم. روزی در سر سفره غذا به امام جواد(علیه السلام) عرض کردم، فرماندار شهر ما یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت(علیهم السلام) است. مأمورین او برای من مالیات نوشته اند و پرداخت آن برایم سنگین است. لطف کنید و نامه ای برای او بنویسید تا با من مدارا کند. امام(علیه السلام) با وجود آن که فرماندار شهر را نمی شناخت. قلم و کاغذی برداشت و چنین نوشت: «حامل این نامه نکته زیبایی را یادآور شد که تو به آیین پسندیده ای گرایش داری. مطمئناً تو در مقابل عمل نیک، پاداش خواهی داشت. به برادرانت احسان کن و بدان که خداوند عزیز و جلیل از ریزترین اعمال و رفتارت سوال خواهد کرد». مرد سیستانی وقتی نامه را به نزد حسین بن عبدالله نیشابوری ( فرماندار سیستان) می برد، می گوید او دستور مالیات را بر من ببخشد. و اضافه کرد تا زمانی که من فرماندار این شهر هستم، تو را از گرفتن مالیات معاف کردم. وتقی وضعیت خانوادگی ام را برایش شرح دادم، برای حل مشکلات معیشتی ام اقداماتی انجام داد و مقداری هم اضافه به من کمک کرد.
7. مرا به بازی چه کار؟
تاکنون فکر کرده ایم که وقت فرزندانمان و حتی خودمان را چگونه می گذرانیم؟ چقدر برای وقت، آن هم در این دوران طلایی زندگی شان ارزش قائلیم؟ در میان ما کم نیستند فرزندان و کودکانی که از این دوران برای یادگیری بسیاری از مسائل دینی نهایت استفاده را می کنند و برخی هم بی تفاوت سرگرم بازی های کامپیوتری و تبلت و... هستند.
نقل است «روزی مردم برای ملاقات با امام جواد(علیه السلام) که در خردسالی به مقام امامت رسیدند، در بغداد جمع می شوند. در میان جمع شخصی به نام علی بن حسان واسطی معروف به عمش برای امام جواد(علیه السلام) چند اسباب بازی که یکی از آنها نقره بود، می برد. عمش می گوید وقتی به خدمت امام(علیه السلام) رسیدم به او سلام دادم. حضرت پاسخم را دادند اما در چهره مبارکشان کراهتی را مشاهده کردم. ایشان به من دستور نشستن ندادند.
به ایشان نزدیک شدم و اسباب بازی ها را در حضورشان گذاشتم. غضب آلود به من نظر کردند و آنها را کنار زدند و فرمودند: «ما لهذا خلقنی الله ما انا و اللعب/ خدای متعال من را برای اینها نیافریده. مرا به بازی چه کار؟» من از ایشان درخواست عفو کردم. حضرت مرا بخشیدند.» اینها همه نشان می دهد که ایشان هرگز وقت گرانبهایشان را به آن دسته از امور دنیوی که جلب توجه می کند، صرف نمی کردند.
------------------
1. اعیان الشیعه، ج 4، جزو 3 ص 219، زندگانى امام محمدالتقى الجواد ص 31.
2. وسایل الشیعة : 27/100، ح 33319.
3. بحار الانوار، ج 50، ص 48.