تصمیمی در آستانه شقاوت 

با فرا رسیدن ماه محرم و ایام عزاداری حضرت سیدالشهداء و یاران با وفای ایشان، به بررسی اجمالی، پیرامون زندگی حضرت حر که به دلیل حق پذیر بودن و ارادت قلبی به اهل بیت علیهم السلام مورد شفاعت امام حسین علیه السلام قرار گرفت، پرداختیم.

 day of ashura-shia muslim-muharram-horr

 

آزادی و به تعبیر عربی حریت، آزادی از تعلقات و تعینات و رسیدن به مقام بندگی است. از نظر قرآن کسی آزاد است که از بند تعلق و تعین رهیده باشد.


امیرمومنان علی(ع) با تفسیر بندگی مومنان در برابر خدا تفسیر روشنی از مفهوم آزادی در قرآن بیان کرده است. ایشان می فرماید: إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبْیدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ؛


همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى کنند که آن یک معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى دیگر از روى ترس، خداوند را عبادت و ستایش مى کنند که همانند عبادت و اطاعت نوکر از ارباب باشد؛ و طائفه اى هم به عنوان شکر و سپاس، از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند؛ و این ، عبادت آزادگان است که بهترین عبادات مى باشد.( نهج البلاغه، حکمت 237)


پس از نظر مفهوم قرآنی، آزادی و حریت آن است که انسان از "هرچه رنگ تعلّق پذیرد" بلکه از این بالاتر، «ز هر چه رنگ تعیّن پذیرد»، آزاد شود و در بند و برده تعلقات و تعینات نباشد و تنها به خدا بپردازد و بندگی خدا نماید نه بندگی هواهای نفسانی، مال و ثروت و مقام و مانند آن ها. از این روست که خداوند متعال در تفسیری روشن از بندگی خدا و آزادی و آزادگی واقعی در آیه 50 سوره ذاریات می فرماید: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ؛ پس به سوی خدا فرار کنید و بگریزید؛ یعنی رهایی از هر چیزی و فرار و گریز از آن به سوی خدا عین آزادگی و رهایی و حریت است.


- امام صادق علیه السلام می فرمایند: خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهَا فَلَیْسَ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِیَةُ التَّدْبِیرُ وَ الثَّالِثَةُ الْحَیَاءُ وَ الرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّیَّةُ.


پنج خصلت است که در هر کس یکى از آنها نباشد خیر و بهره زیادى در او نیست: اول: وفادارى دوم: تدبیر سوم: حیا چهارم: خوش اخلاقى و پنجم: ـ که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد ـ آزادگى. (خصال ص 284، ح 33)

حر بن یزید ریاحی 
«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی» پسر «ریاح بن یربوع» است. از خاندان های معروف عراق و از رؤسای کوفیان بود.


نقل است که هنگام خروج از کوفه همواره صدایی را پشت سرش می شنید که می گفت: «ای حرّ! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگریست و کسی را ندید با خود گفت: «به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد در حالی که من راهی جنگ با حسین(ع) هستم.» او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام(ع) رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام(ع) به او فرمودند: «تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته ای»


امام در یکی از خطابه‎های کوتاه خود اینگونه حر را آگاه کرد: آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه غذای داخل دهان را (ته مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه غذای داخل دهان است) برای اهل آن؟(3) شاید این سخن امام حسین علیه السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به پا ساخت.


بررسی رفتار حر
1. اینکه حرّ احترام بسیاری برای امام حسین و حضرت زهرا (ع) قائل است به طوری که حتی عتاب امام را پاسخ نمی گوید. نقل است که پس از آنکه حرّ راه امام(ع) را به بازگشت به مدینه سد کرد، امام حسین(ع) به حر فرمود: "مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ " حر گفت: " اگر جز شما هر یک از اعراب در این حال با من چنین سخنی می گفت پاسخش را می دادم! اما به خدا قسم که نمی توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم."


2. حرّ در نمازش به امام(ع) اقتدا می کند یعنی امام را پیشوای معنوی خود می داند.زمانی که وقت نماز شده بود. امام(ع) از خیمه بیرون آمدند تا اقامه نماز کنند. از حرّ سوال می کنند: ای حُر می خواهی با یاران خویش نماز کنی؟ و حر پاسخ می گوید: نه! تو نماز کن و مانیز به تو اقتدا می کنیم.


3. حر از اینکه در سپاه خود ترور شخصیتی شود و او را خائن بنامند و یا اینکه جان و مال و ناموسش به خطر بیفتد باکی ندارد.


4. توبه حر: در روز عاشورا هنگامی که حر، فریاد امام را شنید که می‌فرمود: «اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ اما من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله؟ ـ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا ما را یاری کند؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟» نزد عمر سعد رفت و گفت: «آیا واقعا می‌خواهی با این مرد بجنگی؟» عمر پاسخ داد : «آری» حر پرسید : «چرا پیشنهاد او را که می‌خواهد باز گردد نمی‌پذیری؟» عمر گفت : «اگر کار به دست من بود می‌پذیرفتم ولی عبیدالله به این امر راضی نمی‌شود»


اینجا بود که حر فهمید یزیدیان برای کشتن امام(ص) مصمم هستند. از این فکر لرزه بر اندامش افتاد. در یک سوی میدان، فرزند پیامبر(ص) و خاندان وحی را می‌دید و در سوی دیگر دشمنان رسول خدا را؛ در یک سوی میدان بنده‌ی صالح خداوند را می‌دید و در سوی دیگر خلیفه‌ی غاصبی را که علناً شراب می‌نوشید و محرمات را حلال و حلال خدا را حرام می‌کرد؛ در یک سوی میدان عشق و شهادت را می‌دید و در دیگر سوی آن پلیدی و خیانت؛ در یک سو سعادت می‌دید و در دیگر سو شقاوت…


حر تصمیم نهایی خود را گرفت و در حالی که فرمانده‌ی هزاران سوار بود به دنیا پشت پا زد.


حر به بهانه‌ی آب دادن به مرکب خود از لشکر یزید دور و به خیمه‌گاه حق نزدیک‌ شد.


«مهاجر بن اوس» که همراه حر بود از وی پرسید: «چه فکری در سر داری؟ آیا می‌خواهی به حسین حمله کنی؟» حر جوابی نداد و لرزه تمام اندام او را فرا گرفته بود. مهاجر گفت : «به خدا سوگند که تو را تا به حال در چنین حالتی ندیده‌ام. اگر از من نام دلیرترین اهل کوفه را می‌پرسیدند از تو نمی‌گذشتم». حر پاسخ داد : «والله خود را میان بهشت و دوزخ مخیر می‌بینم، و اگر مرا پاره پاره کنند یا بسوزانند چیزی را بر بهشت نمی‌گزینم». آنگاه اسب خویش را تازاند و به سوی کاروان امام(ع) شتافت.


حر، وقتی به امام(ع) رسید با ندامت دست بر سر گذاشت و گفت: «اللهم الیک أنبتُ فتب علیّ، فقد ارعبتُ قلوب اولیائک و أولاد بنت نبیّک ـ خداوندا به سوی تو بازگشتم پس توبه مرا بپذیر زیرا من بودم که هول و هراس در دل دوستان تو و فرزندان دختر رسول تو افکندم». سپس شرمگینانه به امام(ع) عرض کرد: «فدای تو شوم ای پسر رسول خدا! من بودم که راه بازگشت را بر تو بستم و عرصه را بر تو تنگ کردم چرا که هرگز فکر نمی‌کردم این مردم پیشنهاد تو را نپذیرند و کار را به اینجا بکشانند. به خدا سوگند که اگر می‌دانستم چنین می‌شود هرگز راه را بر تو نمی‌گرفتم. اینک پشیمانم و از کرده خویش نزد خداوند توبه می‌کنم. آیا من امکان توبه دارم؟»


امام علیه السلام فرمود: «آری. خداوند توبه تو را بپذیرد! از اسب فرود آی». حر عرض کرد : «چون من نخستین کسی بودم که به رویارویی تو آمدم می‌خواهم پیش از همه در مقابل تو کشته شوم، شاید که در روز حساب دستم در دست جدت قرار گیرد»


حر می تواند همان جا که امام توبه اش را پذیرفته میدان را خالی کند و به سوی دیار خود روانه شود اما این کار را نمی کند و می ایستد و آن قدر پافشاری می کند تا در این راه شهید شود و تا پای جان پای جبران اشتباهش می ایستد ونص صریح قرآن را برای جبران اشتباهش اجرا می کند.


قرآن کریم در سوره مبارکه بقره آیه 160 می فرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»؛ مگر کسانى که توبه کردند و [خود را] اصلاح نمودند و [حقیقت را] آشکار کردند پس بر آنان خواهم بخشید و من توبه ‏پذیر مهربانم.


برخی نقل کرده اند که حر همچنان می جنگید و پیش می رفت تا اینکه شخصی به نام «ایوب بن مسرح» (یا مشرح)، تیری به اسب حر زده و آن را از پای در آورد، پس حر به ناچار از اسب پیاده شد و در حالی که رجز می خواند: ان تعقروا بی فانا ابن الحر / اشجع من ذی لبد هزبر. «اگر اسب مرا پى کنید پس من پسر آزاد مردى هستم، که دلاورتر از شیر شرزه ام.». حرّ به نبرد پرداخت او شجاعانه می جنگید تا اینکه چهل و چند نفر از دشمنان را به هلاکت رساند. در این هنگام لشکر پیاده نظام ابن سعد به یکباره بر او حمله ور شده و او را به شهادت رساندند. گفته شده که دو نفر در شهادت او شراکت داشتند یکى «ایوب بن مسرح» و دیگر مردى از سواران اهل کوفه.


برخی دیگر از منابع نقل کرده اند که حر بن یزید ریاحی و زهیر بن قین، پس از شهادت حبیب بن مظاهر در پیش از ظهر عاشورا، با هم به میدان رفتند و بر دشمنان حمله بردند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت می کردند و هر گاه یکی از آنان در محاصره قرار می گرفت، دیگری به کمکش می شتافت آنان پیوسته می جنگیدند تا اینکه حر به شهادت رسید، زهیر نیز به اردوگاه برگشت. اصحاب امام(ع) با شتاب به سوی او شتافتند و او را در برابر خیمه ای که می جنگید قرار دادند، امام(ع) بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاک کرد و این جملات را فرمود:« قَتلُهُ مِثلُ قَتلَه النَّبِیینَ و آل النَّبیین.»


«شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست » تو حر و آزاده ای همان گونه که مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده ای.»


(بحارالانوار، مقتل مقرم ، نفس المهموم ،انوارنعمانیة ، مثیر الاحزان، الارشاد)

 

http://www.hozehkh.com




      

آیت الله علم الهدی: 
برای دفاع از دین ظرفیت تعیین نکنید 

آیت الله سید احمد علم الهدی گفت: یکی از مشکلاتی که ما امروز در جامعه خود داریم این است که انسان ها برای دفاع از دین ظرفیت تعیین می کنند؛ باید به این راهبرد قرآنی که مشخص می کند «اجابت خدا و پیامبر(ص) در هر زمان و تحت هر شرایطی لازم است»، توجه داشته باشیم.

day of ashura-shia muslim

 

به گزارش روابط عمومی حوزه علمیه خراسان به نقل از خبرگزاری رسا، آیت الله سید احمد علم الهدی در نخستین جلسه از سلسله جلسات مقتل خوانی خود در مسجدالعلی مشهد که همزمان با ایام سوگواری سید و سالار شهیدان(ع) برگزار می شود، نهضت عاشورا را تجلی گاه راهبردهای سیاسی قرآن کریم دانست و گفت: در اطراف قیام سیدالشهدا(ع) سخن و کلام زیاد شنیده و گفته ایم اما این نکته که کربلا تابلوی رنگین و شفاف نمایشگر راهبردهای حرکتی ذات مقدس پروردگار در قرآن کریم است، مورد بحث قرار نگرفته است.

وی افزود: صرف نظر از جلوه های عقلانی و اجتماعی و سیاسی که در اطراف تحلیل واقعه عاشورا بحث می شود، با توجه به این که قرآن کتابی مورد اعتقاد و ایمان همه مسلمانان است و با توجه به راهبرد قرآن، آن چیزی که ما می توانیم تمام مذاهب و ملل اسلامی را توسط آن به کربلا دعوت کرده و عاشورا را در برابر دید و بینش آن ها جلوه گر سازیم، این است که ما در تاریخ اسلام هیچ نمونه تمام عیاری برای راهبردهای قرآنی خود نداریم که کامل تر و جامع تر از واقعه عاشورا باشد.

امام جمعه مشهد مقدس با یادآوری شأن نزول آیات شریفه 172 و 173 سوره مبارکه آل عمران مبنی بر پیروزی سپاه اسلام در غزوه حمراءالأسد که بدون درگیری با لشکر ابوسفیان صورت گرفت، اظهار کرد: در این دو آیه راهبردهایی وجود دارد که تابلوی شفاف آن ها کربلا است

وی با بیان اینکه راهبرد اول در آیه 172 این سوره مبارکه است، خاطرنشان کرد: قرآن کریم در این آیه «مرز نداشتن دفاع از دین» را مطرح می کند و اگر ما امروز این راهبرد را به عنوان یک مسأله قطعی برای خود در نظر بگیریم، نمی توانیم بگوییم در عرصه ای که دفاع ما از دین به جایی برسد که از نظر مسائل معیشتی در مضیقه قرار گرفتیم و یا آسیب شدید بدنی پیدا کردیم و یا از نظر حیثیت سیاسی خورد شدیم، وظیفه ما انجام شده و هیچ مسؤولیت دیگری بر عهده نداریم.

وی تصریح کرد: یکی از مشکلاتی که ما امروز در جامعه خود داریم این است که انسان ها برای دفاع از دین ظرفیت تعیین می کنند؛ باید به این راهبرد قرآنی که مشخص می کند «اجابت خدا و پیامبر(ص) در هر زمان و تحت هر شرایطی لازم است»، توجه داشته باشیم که این اجابت گاهی با اعلام رسمی صورت می گیرد و پس از پیامبر(ص) از منطق معصوم(ع) و ولی فقیه صادر می شود.

نماینده مردم خراسان رضوی در مجلس خبرگان رهبری افزود: مشکل ما در عرصه مقابله با دشمنان خدا این است که موقعیت های خاص اقتصادی و جهانی مانع سر راه ما در حرکت بر ضد دشمنان دین یا در مقابله با دشمنان خدا می شود؛ این مشکل است که بر ضد راهبرد قرآن است و کم کم در حال رسوخ و توسعه است.

آیت الله علم الهدی تأکید کرد: معمولا در حرکاتی که می خواهد در مقابله با دشمن صورت بگیرد، به دنبال شرایط، ظرفیت های موجود و امکانات هستیم و جایی که امکانات و ظرفیت های اجتماعی اقتضا نکند یا جمعیت مان رو به کاهش رود، کنار می کشیم، در حالی که شما اگر شرایط افرادی را که در رکاب پیامبر(ص) به حمراءالأسد رفتند بررسی کنید، آن شرایط با هیچ ضعف، ناتوانی و فقد امکاناتی قابل مقایسه نیست.

وی عدم نیاز به ارزیابی موازنه قدرت در برابر دشمن را دومین راهبرد سیاسی استنباط شده از آیات شریفه 172 و 173 سوره مبارکه آل عمران دانست و گفت: ما همیشه در هر حرکتی نخستین کارمان موازنه قدرت است که ببینیم قدرت ما چقدر است و آیا می توانیم مبارزه کنیم یا نمی توانیم؛ چه در مبارزه های سیاسی، چه در مقابله های نظامی، چه در رویارویی های اقتصادی مشکل مان این است که در ابتدا موازنه قدرت را مطرح می کنیم.

امام جمعه مشهد مقدس شأن نزول این آیات را مصداق روشنی از عدم نیاز به موازنه قدرت خواند و افزود: 3 هزار نفر از لشکر دشمن، نفرات ما را کشته اند و بقیه هم مجروح هستند اما امیرمؤمنان تک و تنها با 90 زخم کاری دشمن را شکست داده است؛ در موازنه قدرت، این افراد مجروح با آن لشکر 3 هزار نفری دشمن به هیچ وجه قابل مقایسه نیستند.

آیت الله علم الهدی خاطرنشان کرد: امروز گاهی آدم به نیروهای حزب اللهی مراجعه می کند و می بیند پیوسته آیه یأس می خوانند و از عدم انسجام و فقدان امکانات خودی و تجهیزات طرف مقابل صحبت می کنند، در حالی که قرآن می گوید شما در تقابل با دشمنان خدا در صدد موازنه قدرت بر نیایید ولو به جایی برسید که مانند جمعیت غزوه حمراءالأسد شوید چرا که دل ها همیشه در دست خدا است.

 

http://www.hozehkh.com




      

فرهنگ سازی فرزند بیشتر با دست خالی

 

فرهنگ سازی فرزند بیشتر با دست خالی 

شش سال پیش که مقام معظم رهبری در خصوص لزوم رشد جمعیت جوان و ابراز دغدغه از وضعیت جمعیتی کشور بیاناتی فرمودند و تأکید بر حضور و فعالیت نخبگان جامعه و روحانیت در این عرصه داشتند، اولین جرقه درذهن من خورد که باید کاری کرد.

روابط عمومی حوزه علمیه خراسان/ در جستجوی مطالبی در باب فرزندآوری، به سایتی برخوردم که با این موضوع به صورت تخصصی فعالیت می کرد، کمی که در مطالب این سایت جستجو کردم، متوجه شدم مدیر آن یکی از طلاب حوزه علمیه خودمان یعنی خراسان است. به هر زحمتی بود شماره ای از او پیدا کردم و وقت یک گفتگو را فراهم کردم. در اولین دیدار، طلبه ای جوان با ظاهری ساده و لبی خندان مواجه شدم. در ذیل بخشی از گفتگویمان را آورده ایم:

 

خودتان را معرفی بفرمایید.
بنده امیرحسین حق خواه، طلبه سطح سه حوزه علمیه مشهد و در حال حاضر در مدرسه علمیه امام صادق(ع) تحصیل می کنم. البته با مدرسه علمیه نواب نیز ارتباطی دارم.

چه شد که به فکر موضوع فرزندآوری افتادید؟!
شش سال پیش که مقام معظم رهبری در خصوص جمعیت جوان و ابراز دغدغه از وضعیت جمعیتی کشور بیاناتی فرمودند و تأکید بر حضور و فعالیت نخبگان جامعه و روحانیت در این عرصه داشتند، اولین جرقه درذهن من خورد که باید کاری کرد.

فرزندآوری،‌ عاملی برای جلوگیری از طلاق
از طرفی براساس تحقیق میدانی که در کشور انجام دادیم، عامل 95 درصد از طلاق‌ها به دلیل وجود بی فرزندی یا کم فرزندی است و حدود 5 یا 7 درصد از طلاق‌ها به دلیل اعتیاد یا عدم تفاهم یا دیگر موارد بود. یعنی در خانواده‌هایی که فرزندانشان بیشتر از 2 یا سه فرزند بود، میزان طلاق بسیار کمتر از خانواده‌های بی فرزند یا کم فرزند است. از طرفی هر چه آمار طلاق در جامعه کمتر شود، میزان فساد نیز کمتر خواهد شد.

اقدامات شما برای این کار چه بود؟!
در اولین قدم، بیانات رهبر معظم انقلاب(حفظه الله تعالی) در این موضوع را در قالب پیامک به دوستان و اطرافیان ارسال می کردم و تا چند مدت این کار ادامه داشت. اما پس از مدتی با توسل به ائمه اطهار(علیهم السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) به فکر افتادم تا کمی این کار را توسعه بدهم و قدم بعدی من در این زمینه طراحی و توزیع پوستر فرزند آوری بود.


در فرآیند طراحی و توزیع پوستر، چون تنها بودم و کسی در این زمینه با من همکاری نداشت؛ به سختی تعداد 200 پوستر را چاپ کردم و با ماشین پدر همسرم عازم شهرهای مختلف کشور شدم و اولین پوستر فرزندآوری را در 7 استان توزیع کردم و توزیع هم به این نحو بود که به مساجد و بقاع متبرکه مراجعه و پوسترها را در معابر عمومی نصب می کردم.

رهبری از این موضوع راضی هستند
در سفری که مقام معظم رهبری به مشهد داشتند، نمونه این پوستر را به یکی از نزدیکان ایشان دادم تا خدمت معظم له برسانند و ایشان را در جریان کارم قرار دهند. بعد از مدتی باخبر شدم که آقا پوستر را ملاحظه کرده اند و خیلی از کار ابراز رضایت کرده اند لذا از قرارگاه فرهنگی ولی امر بودجه محدودی را برای این کار درنظر گرفتند.

راه اندازی سایت فرزند بیشتر
بعد از مشورت با برخی از دوستان و اساتید در این زمینه و درخواست‌های بعضی از طلاب برای دسترسی آسان به این پوسترها و مطالب مورد نیاز در این مورد، به فکر افتادم تا سایتی راه اندازی شود تا همه افراد بتوانند در هر کجا هستند به این محتوا دسترسی داشته باشند. لذا از دو سال گذشته سایتی به آدرسwww.farzandebishtar.ir راه اندازی شد.


آخرین اخبار جمعیتی کشور، همایش‌های برگزار شده در این زمینه، بیانات رهبری در موضوع فرزندآوری، پاسخ به شبهات جمعیتی، نکات تربیتی خانواده، فرزند، سلامتی، ازدواج، حجاب و...، مقالات، آیات و روایات، بروشورها، پوستر، عکس و فیلم و سایر محتواهای فرهنگی با موضوع فرزندآوری در این سایت بارگذاری شده است. همچنین 1200 عنوان کتاب با این موضوعات همراه با دانلود فایل آن در این سایت موجود است.

گسترش فعالیت‌ها با همکاری نهادها
در کنار راه اندازی سایت، با هماهنگی با بعضی مراکز و مؤسسات فرهنگی، پوسترهای بیشتری طراحی و با همکاری آستان قدس رضوی و برخی بقاع متبرکه این پوسترها در اماکن مذهبی و بیلبوردهای حرم مطهر نمایش داده شد.


همچنین با هماهنگی که با فرمانداری و دیگر نهادهای مربوطه انجام شد، پوسترها در اتوبوس‌های مشهد، مترو تهران و قطارشهری مشهد، نصب گردید.


همچنین جزواتی را نیز با همکاری آستان قدس رضوی و مؤسسه ایران جوان چاپ و توزیع شد.


با توجه به اینکه این موضوع باید بیشتر در محیط گرم خانوادگی مطرح شود، لذا بروشورهایی جهت توزیع بین خانواده ها با نگاهی جامع که همه افراد خانواده بتوانند از آن استفاده کنند طراحی، چاپ و توزیع شد و مورد اقبال خانواده ها قرار گرفت.


از طرفی برای ادامه روند توزیع این بروشورها نیاز به حمایت مالی خیرین است که ان شاء الله بتوانیم گام های بیشتری برای رشد جمعیت کشور و نسل شیعه برداریم.

شعار فرزند بیشتر روی محصولات بیشتر
گام بعدی انتشار شعار فرزند بیشتر بود. در گذشته که شعار فرزند کمتر رواج یافته بود، با بررسی هایی که انجام شد، متأسفانه مشخص شد که برای انتشار شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر تعدادی از کمپانی‌های یهودی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم کمک مالی می‌کرده اند. اما در حال حاضر، هیچ نهادی برای انتشار شعار فرزند بیشتر حمایتی نمی کند. با این وجود، 200 شعار متنوع و کوتاه تهیه شد که همگی آن‌ها برگرفته از احادیث ائمه معصومین(علیهم السلام) و دیگر متون کوتاه می باشد. این شعارها به تعداد زیادی از کارخانه های محصولات غذایی، بانک‌ها، مؤسسات و... ارسال شد تا در قبال چاپ هر کدام از این شعارها، محصولاتشان در سایت فرزند بیشتر معرفی شود و خوشبختانه برخی از شعارها برروی محصولاتشان منتشر شد.

استفاده از شبکه های مجازی
برای انتشار بیشتر محتوای فرزندآوری، به سراغ شبکه های مجازی نیز رفتیم و با همکاری برخی از دوستان در این شبکه ها نیز گروه هایی را راه اندازی نمودیم. همچنین سامانه پیامکی نیز راه اندازی شد تا بتوان از این طریق نیز اطلاع رسانی شایسته ای صورت گیرد.

فرهنگ سازی برای زایمان طبیعی
یکی دیگر از اقدامات انجام شده، فرهنگ سازی برای زایمان طبیعی در کشور است. طبق تحقیقاتی که از نظر علم پزشکی نیز ثابت شده است، خانم‌هایی که زایمانشان طبیعی بوده است، تناسب اندامشان بعد از زایمان زودتر و بهتر صورت می گیرد.


براساس آمارهایی که وزرات بهداشت اعلام کرده بود، زایمان سزارین رشد فزاینده ای در کشور داشت، براین اساس، با هماهنگی که با سازمان زنان و خانواده در قم و شورای عالی انقلاب فرهنگی انجام شد، مقرر شد تا در این زمینه فرهنگ سازی و اقدامات جدی انجام شود که بعد از آن اقدامات مطلوبی همچون مراکز رایگان زایمان طبیعی در کشور انجام شد که اولین سایتی که این مراکز را در کل کشور بارگذاری کرد، سایت فرزند بیشتر بود.

 




برچسب ها : فرهنگ سازی  ,  فرزند بیشتر  ,  با دست خالی  , 
      

مراسم تشییع پیکر آیت الله محقق فقیه، از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه خراسان امروز در مشهد برگزار شد./

عکس: علیرضا ابراهیم پور

 

گزارش تصویری مراسم تشییع پیکر آیت الله محقق فقیه

.............................................................

گزارش تصویری مراسم تشییع پیکر آیت الله محقق فقیه

 

گزارش تصویری مراسم تشییع پیکر آیت الله محقق فقیه

 

 

مابقی تصاویر را در این آدرس مشاهده فرماییدwww.hozehkh.com




      

گوشه ای از خاطرات آزاده روحانی حجت الاسلام و المسلمین ابوترابی 
آرزویم این بود که این لحظه را ببینم 

شما بر می‌گردید ایران. اگر دیدید ده سال سجده کردم، اگر نماز خواندم و دعا کردم، آرزویم این بود که این لحظه را ببینم. من ده سال دعا کردم که اسرا آزاد شوند.
حجه الاسلام والمسلمین ابوترابی

روابط عمومی حوزه علمیه خراسان/ برگه 26 مرداد ماه تقویم رومیزی که نمایان شد، یادم از آن روزی افتاد که اولین گروه از رزمندگانی که سال های سال دور از وطن در بند اسارت بودند، به کشور عزیزمان بازگشتند. در این میان افرادی بودند  که شاید 10 سال از خانواده های خود جدا بودند و با بازگشت به میهن عزیزمان، رؤیای دست نیافتنی‌شان محقق شده بود.


اما در میان اسرا، روحانیونی بودند که الحق در دوران اسارت خود نیز دست از وظیفه طلبگی خود برنداشته بودند و همچون پدری دلسوز برای دیگر رزمندگان، همیشه آغوشی باز داشتند و با اخلاق پیامبرگونه خود، نور ایمان و امید را در دل دیگران روشن نگه می داشتند.


یکی از این سربازان وفادار حضرت ولی عصر(عج)، «حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی» بود. به جرأت می توان گفت که مجموعه صفاتی چون مجاهد، آزادگی، انسانیت، عالم، سیاست‌مدار دینی، روحانی، فرهیخته و در یک کلام مبلغ واقعی دین را می‌توان در وی خلاصه کرد. او که الحق شایسته عنوان زیبای «سید آزادگان» بود.


آنچه در ادامه می‌آید گوشه‌هایی از خاطرات اوست به پاسداشت یاد او که عیناً این شعار رزمندگان را به اثبات رساند که «تا زنده‌ایم، رزمنده‌ایم...».


شروع اسارت...
اوایل جنگ بود که اسیر شدیم. ما را به بغداد بردند و در زندان وزارت دفاع حبس کردند. 12 نفر بودیم. بین ما فقط حاج آقا سالم بود. کسی او را نمی‌شناخت. ماشین که ایستاد، پیاده شد ما را کول می‌کرد و در یک گوشه می‌خواباند. فاصله ماشین تا آنجا که پیاده‌مان می‌کرد حدود 100 متر بود. نمی‌خواست عراقی‌ها ما را اذیت کنند.


درس‌خواندن برای خدمت
قرار شد به اتفاق آقای موسوی یک کلاس خصوصی با حاج آقا داشته باشیم. اولین جلسه که خدمتش رسیدیم پرسید «کجا بنشینیم؟» گفتم « جایی که هیچکس مزاحم ما نشود.» نگاه توبیخ‌آمیزی به من کرد و یک راست رفت و در مقابل اتاق شانزده نشست. تا درس را شروع کرد بعضی از آزادگان می‌آمدند و به ایشان سلام می‌کردند. او هم تمام قد بلند می‌شد و با آن‌ها احوالپرسی گرم می‌کرد. حدود بیست دقیقه از وقت 45 دقیقه‌ای کلاس با احوال‌پرسی‌ها گذشت. آخر کلاس به ما گفت: «درس‌خواندن برای خدمت است».


پا روی قرآن
حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمیت زیادی داشت. گاهی بعضی از اسرا، مسائل شخصی دیگران را افشا می‌کردند و مشکلاتی به وجود می‌آمد. روزی حاج آقا در میان جمع، اهمیت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید: «اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید، کدام یک را انتخاب می کنید؟» اکثراً جواب دادند «پا گذاشتن روی قرآن معصیت است، ما دومی را انتخاب می‌کنیم». گفت «اشتباه می‌کنید! چراکه قرآن برای آبرو دادن به انسان آمده است. شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که با قرآن مخالفت کرده‌اید».


کوه صبر
چند سال از دوران اسارتم را با آقای ابوترابی گذاراندم. اردوگاه موصلِ 1 که بودیم، یک روز رفتم پیش حاج آقا و پرسیدم «همه برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه می‌کنند، این را چطور تحمل می‌کنید و خم به ابرو نمی‌آورید؟» چیزی نگفت. دوباره پرسیدم. از دادن جواب امتناع کرد. بار سوم وقتی اصرارم را دید، گفت «حسین آقا جون، دو رکعت نماز و توسل به حضرت زهرا(س)، کوه مشکلات را مثل موم نرم می‌کند. از آن زمان هروقت به مشکلی بر می‌خورم همین کار را می‌کنم.»

ما الآن سرباز و اسیر شماییم 
در اردوگاه تکریت 5، در خاطرم هست حاج آقا ابوترابی را داخل گونی انداختند و با کابل ایشان را زدند. ایشان فقط فریاد می‌زد و یا زهرا(س) می‌گفت؛ طوری شد که ما شروع کردیم نرده‌های آسایشگاه را تکان دادن و داد می‌زدیم: یا حسین یاحسین…


بعثی‌ها که دیدند اوضاع خطرناک است در گونی را باز کردند و حاج آقا از شدت ضعف چهار دست و پا به طرف آسایشگاه آمدند که نامردها در آن مسیر 60متری هم با کابل به پشت ایشان می‌زدند.


بچه‌ها گفتند حاج آقا اجازه بده الله اکبر بگوییم و از شما حمایت کنیم. اما ایشان گفت: آنها با من کار داشتند نه شما. هیچ‌کس هیچی نگوید. بچه‌ها گریه می‌کردند. وقتی لباسشان را در آوردند خط‌های شلنگ روی بدن و صورت و حتی سرشان بود. آن شب گذشت. صبح فردا در برنامه آزاد باش، یکدفعه دیدم حاج‌آقا می‌دوند. برای همه سوأل شده بود که چه اتفاقی افتاده؟


در اردوگاه 5، سربازی به‌نام کریم که مسئول سربازان اردوگاه بود – همان فردی که دیشب حاج آقا را با چند نفر دیگر زد – لباس‌هایش را در تشت ریخته‌بود تا بشوید. حاج آقا تشت را از سرباز گرفت! کریم گفت ول کن حاجی! حاج آقا گفت: نه، نه، شما فرمانده‌ای، الآن در جمع ایرانی‌ها برای شما بدِ! ما الآن سرباز و اسیر شماییم. لباس‌ها را شست. سرباز متعجب مانده‌بود که هنوز اثرات شکنجه دیروز در بدن حاجی مانده و حتی لب‌هایش باد کرده‌بود.


همه ما متعجب بودیم که چرا حاجی این کار را کرد. ماند تا بعد از آتش‌بس، یک روز آمد پشت پنجره و گفت سید علی اکبر ابوترابی. حاجی دم پنجره رفت. گفت آمدم از تو حلالیت بطلبم! حاجی گفت چرا؟ گفت: خدا شاهد است مادرم گفته تو کاری کردی که من نمی‌دانم چیست ولی برای تو احساس خطر می‌‍کنم. حاج آقا گفت: ایشان مادر است و امرش مطاع? شما باید ببینی چه کردی؟ گفت من هیچ‌کار نکرده‌ام. ولی از زمانی که شما را زدم و شما لباس‌های مرا شستی، در حرکات تو مانده‌ام! تحقیق کردم دیدم خمینی هم مثل تو است و تو هم می‌گویی شاگرد خمینی هستی، از این ساعت به بعد هرچه تو بگویی من قبول می‌کنم! حاج آقا هم شروع کرد نصیحت کردن که به پدر و مادرت نیکی کن و نمازت را بخوان و توصیه‌های دیگر، از آن به بعد آن سرباز بعثی اسیر حاج آقا ابوترابی شد.

من به آرزویم رسیدم
نمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه آمده بودند تا کار مبادل? آزادگان را انجام دهند. من مترجم بودم. اتاق‌ها خالی بود. همه توی محوطه بودند. داشتیم آزاد می‌شدیم. بعضی‌ها داشتند سوار اتوبوس‌ها می‌شدند. یک دفعه سایه‌هایی را روی پنجر? اتاق کناری‌ام دیدم. صدایی هم می‌آمد. رفتم پشت پنجر? اتاق. تعجب کردم. حاج آقا بود. دو نفر هم کنارش بودند. میله‌های پنجره را گرفتم. گفتم «حاج آقا شما این جا هستید؟» بعد داد زدم «حاج آقا این جاست!» بچه‌ها پشت پنجره جمع شدند. برای ما خیلی سخت بود بدون حاجی برگردیم. همه گریه می‌کردیم. از پشت میله‌ها روبوسی کردیم. به ما دلداری می‌داد. می‌گفت «آقاجون چرا ناراحتید؟ خوشحال باشید، شما بر می‌گردید ایران. اگر دیدید ده سال سجده کردم، اگر نماز خواندم و دعا کردم، آرزویم این بود که این لحظه را ببینم. من ده سال دعا کردم که اسرا آزاد شوند. دست خدا به همراهتان. موفق باشید. من به آرزویم رسیده‌ام». این‌ها را که گفت، صدای گری? بچه‌ها بلندتر شد.


فدایی صدام
کاظم بارها گفته بود «من بعثی و فدایی صدام هستم.» یک روز آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کرد؛ طوری که تمام بدنش سیاه شده بود. با این وجود، حاج آقا به کاظم احترام می‌گذاشت. رفتار حاجی او را به تدریج رام کرد تا جایی که یک شب پشت پنجر? اتاق آمد و عذرخواهی کرد. حاج آقا خودش گفت «آمد و با شرمندگی از من عذرخواهی کرد و گفت، من تو را اذیت می‌کنم ولی تو به من احترام می‌گذاری! از این به بعد با تو کاری ندارم. گفتم فکر می‌کنی اگر به تو احترام می‌گذارم به خاطر این است که تو امیری و من اسیر؟ نه، اگر آزاد بشوم و بالاترین پست را در ایران بگیرم و تو را دوباره ببینم بیشتر از این احترامت خواهم کرد». کاظم بعثی و فدایی صدام، چنان تحت تأثیر حاجی قرار گرفت که بعد از آن دست از خشونت برداشت و با کسی کار نداشت. مدتی بعد هم نمازخوان شد و در غیر ماه رمضان هم روزه می‌گرفت. بعثی‌ها وقتی دیدند رفتارش عوض شده او را از اردوگاه بردند.


عمل به قرآن در سخت‌ترین شرایط
بعثی ها آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کردند. روز بعد، نمایندگان صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند. بعثی‌ها نگران بودند که آقای ابوترابی موضوع را به صلیبی‌ها بگوید. آثار شکنجه هم بر بدنش وجود داشت. ایشان با صلیبی‌ها صحبت کرد ولی هیچ اشاره‌ای به شکنجه شدنش نکرد. بعد از رفتن نمایندگان صلیب سرخ، فرمانده اردوگاه، حاج آقا را خواست و پرسید «می‌توانستی موضوع را به صلیبی‌ها بگویی! چرا نگفتی؟» گفت «من هیچ‌وقت مسلمان را به غیرمسلمان نمی‌فروشم!» و اشاره به آیه‌ای از قرآن کرد. این برخورد سبب جلب اعتماد واحترام افسرها و نگهبان‌های عراقی نسبت به آقای ابوترابی شد.


خمپار? 120
یک روز، حاج آقا به یکی از دوستان آزاده به نام دایی حمید گفت «لطفاً برو و خمپاره 120 را صدا بزن، کارش دارم.» دایی حمید پرسید «خمپاره 120 کیه؟» حاج‌آقا گفت «سید کمال مهنوی». او هم پیش من آمد و گفت «جناب خمپار? 120، حاج آقا با شما کار دارن.» وقتی خدمت حاجی رسیدم ، پرسیدم منظورت از خمپار? 120 چیه ؟» با خنده گفت: «چون هرجا که می‌خواهی وارد شوی اول صدایت می‌آید بعد خودت!» این را که گفت همه به خنده افتادیم.


درب جهنم، درب مجلس
روزی که قرار بود مجلس چهارم شورای اسلامی افتتاح شود، به اتفاق حاج‌آقا راه افتادیم تا به مراسم افتتاحیه برسد. نزدیک ساختمان مجلس که رسیدیم گفت «نگه‌دار!» با حالت خاصی به در ورودی مجلس نگاه می‌کرد. گفتم «عجله کنید، الآن مراسم شروع می‌شود و شما نمی‌رسید.» گفت: «این در را ببین. اگر ما به وظیف? خود در قبال رأی مردم عمل نکنیم این در، برای ما دروازه جهنم خواهد بود.»


عبا جلو مجلس
سال‌هایی که نماینده مجلس بود، گاهی عبایش را کنار پیاده رو جلو ساختمان مجلس پهن می‌کرد و همانجا به درخواست مراجعین رسیدگی می‌کرد. یک روز یکی از مسئولین حراست مجلس به محافظانش گفت: «به حاج‌آقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند.» موضوع را به گوش حاج‌آقا رساندیم. گفت: «اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند، جایمان را عوض می‌کنیم. اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباه‌اند. بگو مسئولان باید در کوچه و خیابان‌ها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند.»


ربط آبروی مملکت با شلوار
در دور? نمایندگی‌اش در مجلس دو دست لباس معمولی داشت که همسرش برای او تهیه کرده بود. لباس‌ها همیشه تمیز و مرتب بودند. یک روز وصل? شلوارش، توجهم را جلب کرد. گفتم «حاج‌آقا، حداقل وصله‌پینه‌های شلوارت را بپوشان. این‌طوری آبروی مملکت می‌رود. شما نماینده مجلس هستی!» گفت «آقاجون! آبروی مملکت چه ربطی به شلوار من دارد؟»

*برگرفته از کتاب "حجت الاسلام" و دیگر منابع

 

http://www.hozehkh.com/OneEntry.aspx?entryID=12394




      
<      1   2   3   4   5   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ *پیام من به خواهران این است، اگر مى‏خواهند که سر پل صراط، زینب(سلام الله علیها) در کنار مادرش زهراى مرضیه(سلام الله علیها)، راه را بر آنان نگیرند، دست به دست هم داده و فرزندان و شوهران برادارن و عزیزانى را که توان رزم دارند، به سوى جبهه گسیل دارند، که ما قصد قدس داریم نه تنها کربلا.* فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدرضا شبانى

+ *خواهرم، فاطمه‏ وار باشید.* فرازی از وصیت‌نامه شهید علی ‏اکبر دلیمى

+ *مرا کفن نکنید و با لباس خون آلود به خاک بسپارید با همان لباس به زیارت امام حسین (ع) که سالها آرزویش را مى کشیدم بروم البته لیاقت زیارت امام حسین را در دنیا نداشتم و امیدوارم با ریخته شدن خونم، هزاران منتظر که سالها انتظار قبر شش گوشه امام حسین (ع) را مى کشیدند، باز شود و با پیروزى مسلمین ملت بتوانند آزادانه به زیارت مولایشان شرف یاب شوند .* فرازی از وصیت‌نامه شهید ابراهیم صالحی

+ مادر! امید است که من با شهادتم بتوانم در آن دنیا، و به یارى فاطمه زهرا(س)، حق مادر خودم را ادا کنم. فرازی از وصیت‌نامه شهید هادى نیرومندزاده

+ *زن است که می تواند در پیمودن راه خدا، خود را به حضرت زهرا(س) برساند. و می تواند برعکس یعنى پشت به خدا کرده، خود را مانند زن امام حسن(ع) کند، که به قعر جهنم فرستاده شد.* +فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدحسن قلى زاده

+ می دانم از دست دادن من شاید سنگین باشد، ولى غم از دست دادن حسین(ع) بر فاطمه (س) مگر سنگین نبود؟ +فرازی از وصیت‌نامه شهید عباس اسداللهى

+ مادر مهربانم! سلام من بر تو که بالاخره بر احساس مادرانه ‏ات پیروز شدى و فرزندت را روانه میدان نبرد با کفار کردى. و گفتى که تو را در راه خدا هدیه به انقلاب اسلامى می ‏کنم. من به وجود تو افتخار می ‏کنم، که تو مادرى از سلاله فاطمه زهرا(س) هستى. +فرازی از وصیت‌نامه شهید على فلکى

+ علی(ع) : از کفّاره گناهان بزرگ، یاری کردن مظلوم و شاد نمودن دل غمین است. وَ "قَالَ(علیه‏ لسلام) " مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ "الْمَلْهُوفِ " وَ "التَّنْفِیسُ " عَنِ "الْمَکْرُوبِ " نهج البلاغه – حکمت 24

+ همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن شب جمعه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن به خدا که هیچ کس را ، ثمر آنقدر نباشد که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

+ بالاترین ارتفاع برای سقوط.. افتادن از چشمان مهدی فاطمه است..


[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]